مسعود سپند: اگر سامانیان نبودند، فردوسی نمیبود
. یک راننده تاکسی گفته: -“ یک ایرانی آمده است و میخواهد همه مارا کافر کند.”شاید او مصاحبههای مرا در مورد دین و خرافات خوانده و به چنین خلاصه آمده است، اما من جز مهربانی به مردم تاجیک دیگر هدفی ندارم. من هم مسلمانزادهام، اما اسلام من اسلام معمولی نیست، بلکه مانند سهراب سپهری است:
من مسلمانم
قبلهام — یک گل سرخ
جانمازم — چشمه
دشت — سجاده من.
صحبت من با شاعر و فیلسوف مسعود سپند که برای شرکت در همایش“پژوهش در فرهنگ باستان: از دیروز تا به امروز”به دوشنبه آمده بود، با همین حرفها آغاز شد و با مسائل علم و خرافات و شعر و ادبیات پایان یافت.
خرافات در آیین زردشتی
-قبلاً آنهایی که در تاجیکستان شمارا میشناسند، فکر میکنند که زردشتی هستید.
-نه، من آن قدر زردشتی هم نیستم. اما به آیین زردشتی که اجدادان ما از آن پیروی میکردند، احترام دارم. آیین زردشتیرا دین حساب نمیکنم. برای من زردشت آموزگار است. من بیشتر به علم، به هنجار هستی باور دارم. طرفدار آیین مهرم و انساندوستیرا ترغیب میکنم.
-به قولی:
دین من آتشپرستی نه،
ین من آدمپرستی باد
-فرزانه شاعر بزرگیست، اما چرا“پرستش”گفته نمیدانم. زیرا پرستش-نگاهداری نمودن، نگهبانی کردن است. واژه پرستار هم از همین است، یعنی شخصی که مریضرا نگهبانی میکند. Рrotect — محافظت، نگهبانی کردن در زبان انگلیسی نیز از همین است. در گذشته آتش کمیاب بود. بنابر این، نفری همیشه از آن مراغبت میکرد، تا که خاموش نشود. به این نفر میگفتند — آتشپرست. اما عین زمان آنرا به صفت پیروان آیین زردشتی به کار میبرند که درست نیست. البته، آتش در قطار آب و خاک و هوا در آیین زردشتی مقدس است، زیرا این چهار عنصر طبیعت حیاترا در روی زمین نگاه میدارد.
-فعلاً وضع آیین زردشتی در جهان چه طور است؟ پیروانش میافزایند یا کم میشوند؟
-گروه زیادی از ایرانیها به این آیین برگشتند و“گفتار نیک، رفتار نیک و کردار نیک”را پیروی میکنند. البته، زردشتیان امروز از زردشتیان زمان ساسانیان فرق میکنند. اینها میدانند که خرافات در دین زردشتی دولت ابرقدرتی را فنا کرد…
—یعنی، در آیین زردشتی هم خرافات موجود بود؟
-بلی و روحانیان زردشتی در زمان خویش بدتر از روحانیان نصارا و اسلام بودند. حال آن که“گاتها”ی زردشت سراپا از مهر و محبت و انساندوستی است و دروغ را محکوم میکند. در برابر این خرافات در آیین زردشتی ریشه دواند و «وندیداد» برین کتب مسخره به میان آمد که بر فایده روحانی و ضرر مردم بود.
دین ایدیالوژی است
—عموماً، دین از خرافات چه فرق دارد؟
-دین دستور است. به اعتماد اعتقادمندان دستور از غیب. اما آیین ساخته دست انسانهاست. خرافات دروغی هست که یک گروه روحانیان برای کور کردن مردم میسازند و به این وسیله زندگی خودرا خوب میکند. ملاها با استفاده از نام خدا مردمرا فریب میدهند و به نفع خود کار میکنند. متأسفانه، خرافات در تمام دینها هست. یهودی خرافاتی بدتر از زردشتی خرافاتیست، زردشتی خرافاتی باشد، بدتر از مسلمان خرافاتزده، اسلام خرافاتی بدتر از نصرانی و نصرانی بدتر از بودای خرافاتزده میباشد. مقصد از خرافات غلام کردن مردم است. اگر این طور نبود، 1400 سال است که ایرانیان برای جنگ دیگران در کربلا خودرا نمیزدند. آنها به این خرافات چنان داده شدهاند که از خودزنی لذت میبرند. عالمان معاصر خودزنیرا امروز بیماری عنوان کردهاند، که Masochism — مازوخیزم نام دارد.
—تصور کنید که جامعه کاملاً بیدین باشد. آیا امکان بودن چنین یک جامعه موجود است؟
-دین ایدیالوژی است، میتواند باشد یا نباشد. در حکومت شوروی دین نبود، اما حکومت مقتدری با ایدیولوژی دیگر بود. ولی گاها اعتقاد غیردینی میتواند صد مراتبه از اعتقاد دینی بدتر باشد. البته، جامعه نمیتواند بیاعتقاد باشد، اما راحت میتواند بی دین باشد. در چنین جامعه علم رشد میکند و نادانی از بین میرود.
—در جهان غرب امروز علم به قله بلند رسیده است، اما طوری مشاهده میکنیم، مردم به دین اسلام میگروند. سبب چیست؟
-به آن صورت و سرعتی که این دلیل ترغیب میشود و شما باور میکنید، نیست. در اروپا هیچ گونه روند گرایش سراسری به اسلام نیست. همان قدری به اسلام میگروند، به نصارا و بودایی یا ادیان دیگر نیز میگروند. این یک روند معمولیست. فقط جماعت آخوند دستگاه خوب تبلیغاتی دارد و چنین فضایی به وجود آورده است که گویی روزی صدها نفر مسلمان میشده باشند. چرا در باره آنهایی حرف نمیزنند که همهروزه از دین اسلام بیرون میشوند. برای مثال، از 10 میلیون ایرانی که فرار کرده است، 90 درصدشان از اسلام برگشتهاند.
سامانیانرا هنوز نشناختهایم
—شما در همایش “پژوهش در فرهنگ باستان: از دیروز تا به امروز” که با شرکت پریزدنت کشور ما دایر شد، شرکت و سخنرانی کردید. نتیجه این همایش تأسیس دانشگاه کروش و مرکز سامانیانشناسی در دوشنبه است. تأسیس این مراکز علمی به جامعه تاجیکستان چه تأثیری میرساند؟
-برای کاهش خرافات و باسواد و خودآگاه شدن مردم تاجیکستان این مراکز بسیار مهم میباشند. من میبینم که حکومت تاجیکستان برای بزرگداشت کروش بزرگ یا کروش کبیر کارهای شایستهای کرده است. حتی “پارک کروش کبیر” بنیاد شده است. ولی شکل درست نام باغ باید “پردیز کروش”باشد. واژه “Рaradise — بهشت” انگلیسی هم از همین کلمه ماست. امید دارم که دانشگاه کروش هرچه زودتر درهای خودرا در تاجیکستان باز کند و معتقدم که آن موفق خواهد شد. زیرا راهبر آن، دوست من هامر ابرمیان مرد کوشا و دانشمندی است. کوششهای هامر با ذکاوت پیشوای ملت یکجایه شده، انشاءالله دانشگاه به طلبات جهان پاسخگو به وجود خواهد آمد. ولی من میخواهم کمی مفصل در باره سامانیان حرف بزنم. متأسفانه، ما هنوز رسالت سامانیانرا در تاریخ نشناختهایم. سامانیان در سراسر ایران بزرگ آغازگر تجدد و آزادی بودند. با آمدن این خاندان آزادی فراهم شد و پایتخت علم از بغداد به بخارا آمد. وقتی آزادی هست، سینا پیدا میشود، رودکی غلغله میفگند. ما باید دانیم که محض با حضور سامانیان فردوسی درخشید و“شاهنامه”- شهادتنامه مردم ما به وجود آمد. کاری که امیر اسماعیل سامانی کرد، کارستان بود. اما نادانی، تعصب، ملاگرايي این دولت ابرقدرترا از بین برد. با وجود این کار اینها تا زمان مغولها ادامه پیدا کرد و با آمدن صفویان فنا شد.
—ببینید، هدف اساسی سامانیان آوردن مرکز اسلام از بغداد به بخارا بود و آنها به این هدف خویش نایل شدند. یعنی، آن حکومت هم اسلامی بود، ولی این چیز مانع رشد علم و ادبیات نشد. سبب در چیست؟
-من با شما موافق نیستم که هدف عالی آنها آوردن مرکز اسلام باشد. البته، یکی از هدفهاشان بود، اما آنها بیشتر علمرا آوردند. سامانیان اقوام آریایی هستند و دانش ساسانیانرا به ارث برده، ادامهدهنده کار ابوحنیفه بودند. یعنی، دروغ نمیگفتند، به فریب روحانیان بیسواد باور نمیکردند. آنها در باطن از عربها پیروی نمیکردند، ولی بر مقابل خلیفه هم برخاسته نمیتوانستند. با پرچم خلافت دولتداری میکردند، ولی کار خودشانرا دوام میدادند.
ولی، در آخر یک اشتباهشان که ترکهای بدویرا آورده، براشان قدرت دادند، سرشانرا خورد. البته، سامانیان دموکراسی میخواستند، ولی برای این جانب دیگر هم باید دموکرات باشد.
سبب دیگر برهم خوردن سامانیان خرافات بود. سلطان محمود غزنوی به خلیفه بغداد خودشرا شیرین کرده، قدرترا به دست گرفت و مردمرا از پیش برد…
فعلاً در دوشنبه مرکز علمی سامانیانشناسی به وجود میآید و من امید دارم که سامانیان، اندیشه این خاندان و نقش اینها در سرنوشت مردم آریایی به طور واضح تحقیق خواهد شد.
—شما در مورد امام ابوحنیفه حرف زده، اورا تجددگر نامیدید. این نوگرايي او در چه افاده مییابد؟
-امام ابوحنیفه آریایی بود. او به مسائل دین اسلام از نگاه عقل و علم مناسبت میکرد، نه فاناتیسم. ابوحنیفه جنبههای زیبایی اسلامرا ترغیب میکرد و گفتههای او مانند دیگران نیست.
او حتی میگوید که شرابرا بجوشانید و برای شفا بنوشید. این حرف جالب است، زیرا وقتی شرابرا میجوشانید، الکلش بخار میشود، ولی خاصیت شفایی او باقی میماند. یعنی، او عالم بود. یا حدیثهای پیامبررا ابوحنیفه همگی 17 تا گفته است. امروز ملاها 100 هزار حدیثرا به نام پیامبر ثبت کردهاند. اگر امروز پیامبر اسلام زنده شود، اول همین آخوندهارا میکُشد، زیرا اینها همه حماقت به نفع خودشانرا به نام او ثبت کردند.
حال آن که پیامبر میگوید: “انا بشرو مثلکم”، یعنی من مانند همه شما هستم. چرا این حرف پیامبررا گوش نمیکنیم و ملارا باور داریم؟ یا پیامبر میگوید که “یک ساعت فکر کردن، برتر از 1000 سال عبادت است ”. وقتی آدم فکر میکند، حقیقترا درمییابد. ولی دینداران ما چه کار میکنند؟
یا این که:
طواف کعبه دل کن که کعبه یک سنگ است،
که آن خلیل بنا کرد و این خدای خلیل.
چرا ما گوش نمیکنیم؟ متأسفانه، ما هیچ گاه روشنفکرانرا گوش نکردهایم، فقط از پی خرافات میرویم.
اروپا تا زمانی که گرفتار دین بود، حال بدتر از مارا داشت، اما وقتی دینرا رها کرد و به علم گروید، پیش رفت. ما باید بیندیشیم…
برای آزادی همهرا قربان کردم
-شما نفری هستید که در خانواده سنتی ایرانی تولد شدید، پلیس و حتی سردار پلیس بودید. چه سبب شد که همهرا رها کرده، به آمریکا رفتید؟
-وقتی انقلاب اسلامی شد و آخوندها با راهبری آیتالله هومینی سر حکومت آمدند، تلاش میکردند، که همه را مطیع خود کنند. همة نخبگان و آزاداندیشان را کُشتند، برخی فرار کرده، جان به سلامت میبردند.
من امکان داشتم که کنار اینها وایستم و درجه و خانه و پول زیاد به دست آرم، اما این برای من ننگ بود که به آخوند خدمت کنم. بنابر این، من زحمت چندین ساله، زمین و خانه و ماشین و دیگر داراییهایمرا رها کرده، از ایران رفتم.
آن زمان از ایران نزدیک 10 میلیون نفر خارج شدند و حالا هم فرار میکنند. ایران دولت دارای ذخایر بزرگ نفت است. اقتصاددانها میگفتند که اگر یگان ایرانی کار هم نکند، درآمد نفت زندگیشرا تأمین مینماید. اما امروز مردم ایران از گران شدن نرخ نفت به کوچهها برآمده، اعتراض میکنند. زیرا مبلغ نفت به جیب دیگران میرود. اگر ایرانی در بیمارستان ایرانی پول ندارد طبابت بگیرد، طبیب هموطنش اورا از در بیرون میکند…
—چرا شما محض آمریکارا برای زندگی انتخاب کردید؟
-به آن خاطر که زنم در زمان حکومت شاه راهخط (برسیه) گرفته، در آمریکا تحصیل میکرد. من اول کودکانمرا اعزام نمودم و بعداً خودم رفتم. آن زمان خیلیها گفتند که عذاب میکشی…
—عذاب کشیدید؟
-بلی. سختی زیاد کشیدم. از کارگر عادی، تا پیتزافروشی و پیشخدمتیرا در رستورانها انجام دادم، در ماشین خوابیدم…تا آن زمانی که خودم صاحب همه چیز شدم، صاحب رستوران هم، صاحب تجارت هم.
ادبیات تاجیک رشد میکند
- طی یک ماهی که در تاجیکستان بودید، بیشتر شمارا در حلقه شاعران جوان دیدم. آیا شعر جوانان تاجیک تازگی دارد؟
-خوشبختانه در زمان شوروی شعر تاجیک از سبب دور ماندن از شعر ایران و افغانستان سست شده بود. البته، در آن دوران هم شاعران خوب زیاد بودند. ولی جوانان تاجیک در زمان استقلال توانستند که مطالعه کنند و شعر تاجیکرا به سطح جهان فارسیزبان بلند بردارند. برای مثال، من از شعر بزرگمهر بهادر، شاعر جوان خوشم میآید. “ساعت مادر من خورشید است” نام شعر اورا در آمریکا نشر کردم. این سفر هم او برایم شعرهایشرا خواند. خوشبختانه، او رشد میکند، شعرش پخته و سفته میشود. در این سفر با ابراهیمجان دوستعلیزاده نام شاعر جوان دیگر واخوردم که خوب شعر میگوید:
بیا ز روزنه عشق یک نگاه کنیم،
نظر به زندگی با چشم نیکخواه کنیم.
حیات کوته و فرصت کمست و راه دراز،
ز تنگنا ببرایم و عزم راه کنیم.
—در زمان معاصر، در این دوران رشد تکنولوژی آیا شعر ضرور است؟
-یک شبانهروز 24 ساعت است. ما 8 ساعت مجبور هستیم که کار بکنیم، 8 ساعت بخوابیم و 8 ساعت دیگررا برای خود استفاده نماییم. دوست داشتن هنر در وجود هر انسان هست. شعر هم هنر است و برای آنهایی که آزادی فکر دارند، روانه شده است. خیابان برایید، گل نباشد، خانه زیبا نباشد، زن خوشگل و مرد خوشاندام نباشد، مگر جالب است؟ شعر هم برای قانع کردن نیازهای معنوی انسان ضرور است. البته، شخصی میتواند به شعر توجه نداشته باشد، او نقاشیرا میپسندد یا صدای ولیانچیلرا…
—شعر کسب است؟
-در زمان پیش کسب بود. شاعر در دربار شاه خدمت میکرد و روزی مییافت، غیر از فردوسی که عظمتی داشت، تا زیر بار کسی نباشد. این زمان این طور نیست که پیش کسی شعر بخوانی، به-به بگوید و از سرت طلا بریزد. بنابر این، شعر hobby- شغل دوستداشته شد. ما هم در وقتهای آزادی کتاب میخواندیم، به خدمت بزرگان میرفتیم و همین طور شعر میگفتیم.
—شعر برای شما نان داده است؟
-نه، من هیچ گاه دیناری برای شعر از جایی نگرفتهام. شعرهای مرا بانفوذترین مجلهها نشر کرده و داریوش، سیاوش قُمیشی، ناصر صبوری، مریم جلالی و چندین نفران دیگر سرودهاند و میسرایند.
مصاحب عادل ناظر
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ