چرا ارنستو چگوارا نام پسر خودرا عمر (خیام) گذاشت؟
ارنستو چگواورا انقلابی معروف کوبارا همه جهان میشناسند. در تاجیکستان نیز علاقهمندان او کم نیستند. ولی کسی نمیداند که چگواورا به آثار عمر خیام علاقمندی زیاد داشت و حتی پسر خودرا به خاطر این شاعر بزرگ فارس و تاجیک عمر نام گذاشت. عمر پریز چگواورا امروز شاعر بزرگ کوبا است و خیامرا در کشورش ترجمه و تبلیغ میکند…
این مطلب به قلم موجب مهرداد، محقق، نویسنده و روزنامهنگار تاجیک افغانستان تعلق دارد که در خبرگزاری“نشانه” به طبع رسیده است. از آن جا که انقلابی معروف کوبا چگواورا نام آشنا و معروفی برای خواننده است، تصمیم گرفتیم تا در باره علاقمندی این انقلابگر بزرگ به عمر خیام و گذاشتن نام این ریاضیدان و شاعر برجسته فارس و تاجیک به فرزندش هم این مطلب جالبرا پیشنهاد کنیم.
آشنایی با عمر پریز
سال 2014 من با جمعی از نویسندگان برای شرکت در «برنامه بینالمللی نویسندگان» به کشور آمریکا دعوت شدم. در آن برنامه از 31 کشور جهان شاعران و نویسندگان دعوت شده بودند. با آغاز آشنایی ما با نویسندگان کم کم با تعدادی از آنها پیوند دوستی ایجاد شد. در کنار نویسندگان و شاعرانی از مصر، عراق، سوریه و عربستان سعودی که به لحاظ فرهنگی با ما نزدیک بودند و بیشتر با هم گرم میگرفتیم، نویسندگان آمریکای لاتین نیز خصلتهای فرهنگ مارا داشتند. به جز تعدادی از نویسندگان خاور میانه و آمریکای لاتین، اکثر نویسندگانی که به این برنامه دعوت شده بودند سرگرم نوشتن پراوژهایی (لایحهها) در اتاقهاشان بودند.
در این میان با شاعری از کوبا آشنا شدم که به برنامه خاصی خودشرا نمیساخت و اهل گرم و جوشی و دوستی بود و از همان آغاز آشنایی با من پیوند دوستی ریخت.
این نویسنده عمر پریز نام داشت و برای من عجیب بود که یک نویسنده کوبایی چگونه میتواند عمر نام داشته باشد. یک روز با نویسندگان عرب دعوا داشت که نام من فارسی است و آنها میگفتند که نام تو عربی است. عمر از من پرسید که بیا، برای اینها بگو که نام من فارسی است، من با لبخندی گفتم که بسیاری از نامهای فارسی عربیند و نام من هم عربی است. او از نفوذ فرهنگ و زبان عربی در حوزه زبان فارسی آگاهی نداشت و برای همین تأکید داشت که نام او فارسی است، تا این که با توضیح من از این تأکید دست برداشت.
او آدم خوشمشرب و اهل رفاقت بود و گاهی که به اتاقش سر میزدم، سرگرم عبادت (meditation) به شیوه آیین بودایی بود. او به افغانستان علاقه عجیبی نشان میداد و شاید دوستیاش با من نیز ریشه در آن علاقه بود.
او احمدشاه مسعودرا میشناخت و در باره او از من میپرسید.
پسر چگواورا
یک ماهی از برنامه ما گذشته بود که روزی سباتا موکایی نویسندهای از آفریقای جنوبی که امسال رمانش جایزه بهترین رمان آفریقای جنوبیرا برد و او هم گرم و جوشتر از نویسندگان اروپایی بود و طرح دوستی با هم ریخته بودیم، نزد من آمد و با هیجان گفت، رفیقترا دقیق میشناسی؟
گفتم، بلی یک شاعر و مترجم معروف کوبایی است. لبخندی زد و گفت، نه اورا نمیشناسی، او پسر چگواورا است. از آن جایی که با چگواورا از طریق خانوادهای از کودکیهایم آشنا بودم و به او علاقه داشتم، من هم هیجانزده شدم. سباتا گفت که منتها او دوست ندارد که کسی با نام چگواورا اورا بشناسد و این هویتشرا پنهان میکند. بعد برایم چند پیوندیرا در اینترنت فرستاد که در باره نسبت او و چگواورا نوشته شده بودند. فردای آن روز من در اتاقش از او پرسیدم که اگر از او سؤالی بپرسم، ناراحت نمیشود؟ برایم گفت تو هر چه بپرسی، ناراحت نمیشوم. من گفتم، تو پسر چگواورا هستی؟ لبخندی زد و گفت، از کجا فهمیدی؟ من برایش گفتم، حالا جوابمرا بده، گفت، بلی، من پسر چگواورا هستم، ولی تو مرا با نام او نمیشناسی، نه؟ گفتم، من پیش از این ترا میشناختم و به کارهایی که کردی، حرمت داشتم و تازه باخبر شدم که فرزند چگواورای معروف نیز هستی.
پس از آن بود که او گاه-گاهی از پدرش برای من قصه میکرد. او میگفت که در زمان جنگهای داخلی کوبا مادر او گوینده معروف رادیو در کوبا بوده است. چگواورا برای مدتی با مادر او آشنا شده و نتیجه آشنایی کوتاه چگواورا با مادرش عمر پریز بوده است. عمر گفت که مادرش از طریق چگواورا با عمر خیام آشنا شده و چگواورا شیفته خیام بوده و همیشه گزیدهای از رباعیات اورا با خود داشته است. در این گفتگو عمر آن جایی که از آشنایی مادر و پدرش با خیام سخن میگوید، منظور او چگواورا و مادرش هستند. و آن کتاب ترجمههایی که گویا در کودکی در خانه آنها بوده، همان مجموعه رباعیات محبوب چگواورا بوده است.
او گفت، زمانی که جوان شده بودم، در محلمان همه مرا بچه چگواورا میگفتند، تا این که رفتم و از مادرم پرسیدم، این قصه چگونه است. مادر عمر گویا پس از چگواورا شوهری داشته که عمررا با هم بزرگ کرده بودند و عمر تصور میکرده که پدر واقعش او بوده. او گفت که مادرم برایم گفت تو پسر چگواورا هستی و عمر گفت پس از آن بود که گرفتاریهایم آغاز شد. عمر گفت، پسران و دختران چگواورا از او چند بار خواستهاند، تا برای اثبات این مسئله تست بدهد، اما عمر میگفت که من هرگز به چنین درخواستی پاسخ نگفتم و برایم هم مهم نبود. میدانستم که چگواورا پدر من است و نمیخواستم این حقیقترا برای کسی اثبات کنم.
روزی که افغانستان میآمدم، از من درخواستی کرد که ذکرشرا اینجا خالی از لطف نمیدانم. گفت، موجب روزی اگر برنامه فرهنگی در افغانستان شد که قرار بود نویسندهایرا دعوت کنید، مرا حتماً دعوت کن، چون دوست دارم آن سرزمینرا از نزدیک ببینم.
امروز این مسئله به عنوان یک حقیقت پذیرفته شده است و عمر پریزرا فرزند شاعر چگواورا در همه جا میشناسند. پس از آن عمر گفت که من بر اساس همین آشنایی خانوادگیام با عمر خیام، بعدها به تحقیق در باره شعر خیام پرداختم و رباعیاتشرا در کوبا ترجمه کردم.
گفتگوی کوتاهی که در زیر میآید، از روی گفتگوی ویدیویی که با او داشتم، پیاده شده است. من در آن سفر ریکاردر (دیکتافان) با خودم برده بودم و با آن ریکاردر گفتگوی کوتاهی با عمر انجام دادم. عمر پریز چگواورا تعدادی از ترانههای خیامرا با طبلی که در هنگام خواندن شعرهایش آنرا مینواخت، برای من اجرا کرد.
گفتگو با مترجم خیام
حالنامه عمر پریز: عمر پریز چگواورا شاعر، ویراستار و مترجم در سال 1964 در شهر هاوانا (گونه) کوبا به دنیا آمده است. او از رشته زبان انگلیسی دانشگاه هاوانا فارغ شده است. او همچنان در دانشگاه پرسترینر دی سینا، زبان ایتالیایی فرا گرفته است. او سالها برای روزنامههای مهم و مجلات ادبی در کوبا به عنوان نویسنده و ویراستار کار کرده است. عضو گروهی از روشنفکران کوبایی است که با نام پیدیا یاد میشوند. از سال 1994 تا سال 1996 ویراستار مجله “مانتیس” بوده است. عمر پریز از زبانهای انگلیسی، ایتالیایی، فرانسوی و آلمانی ترجمه کرده است. او اثر معروف شکسپیر“آن گونهای که میخواهی”، مجموعه شعرهای دلن تامس، گزیدهای از شعر ایتالیا، گزیدهای از شعر آفریقا، همچنان گزیدهای از شعر آلمان و در کنار آن، شعر، داستان کوتاه و رومانهایی از زبانهایی که ذکر شد، برگردان کرده است. از او تا کنون پنج مجموعه شعر نشر شده است. او همچنان در بخش تئاتر به عنوان نوازنده و هنرپیشه فعالیت داشته و در جشنوارههای بینالمللی شعر دعوت شده است.
—از کجا با خیام آشنا شدی؟ چگونه خیام را کشف کردی؟ در این باره بگو، چرا خیام را دوست داری؟
-ترجمه عمر خیام در میان کتب خانوادگی ما بود، حتی از زمان تولدم کتاب او در خانه ما بود، ما نسخه کرلاس موتسی و از ترجمههای اورا داشتیم. کرلاس مترجم آرژانتینی بود که از روی نسخه فیتز جرالد خیامرا به اسپانیایی ترجمه کرده بود. در سال 1914 و در سالهای 1916 و 1925 در مادرید اسپانیا دو بار آن ترجمهرا بازنگری کرده است. این کتاب در خانه ما دستیاب بود. خیامرا برای اولین بار در کودکیام خواندم.
—گفتی که خانوادهات به خیام علاقهمند بودند.
-بلی، پدر و مادرم، برای همین نام من عمر است. بعدترها که بزرگتر شدم، زمانی که ادبیات انگلیسی میخواندم، با ترجمههای فیتز جرالد آشنا شدم. بعد یک دوستم از پاریس ترجمههای نسخه صادق هدایت از خیامرا برایم آورد. بعد نسخه دیگری از این ترجمههارا یافتم، نسخه ترجمه فرزانه و ملا پلات که در سال 1993 ترجمه شده بودند.
—در کدام سالها این ترجمههارا یافتی؟
-در سال 1990 میلادی.
—به کدام زبانها خیامرا خواندهای؟
-به انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و حتی ایتالیایی. هر جایی به دمبال خیام بودم. بعد بدون آن که فارسی بدانم، تصمیم گرفتم مقالهای در باره خیام بنویسم. در باره ترجمههای خیام، و این که کدام ترجمه معتبرتر است، مترجمان موازی گوناگونی داشتند. به این معنا که مثلاً آیا خیام یک صوفی است؟ آیا یک مسلمان بود؟ یک هدونیست (گیدانیست) بود؟ آیا او یک شاعر رمانتیک بود؟
من فکر میکنم، کلمه رمانتیک بیش از حد نیاز در باره خیام استفاده شده است، بسیاریهایی که خیامرا خواندهاند اورا یک رمانتیک میدانند. بعد تصمیم گرفتم این مقالهرا (مقالهای در باره ترجمههای خیام) بنویسم.
پرسیدی چرا خیامرا دوست دارم. از نظر من او یک روح آزاده است، هرچند ما در باره او معلومات کافی نداریم. در باره او حرفهای زیادی است، خیام ریاضیدان، خیام فیلسوف، شعرهای او برای عامه نبودند، چرا که شعرهای او با تفکر عام زمانش در یک کشور اسلامی در مغایرت قرار داشتند. خیام بیشتر به عنوان یک ریاضیدان و یک فیلسوف حرمت میشد، نه به عنوان یک شاعر، شعرهایشرا او تنها برای دوستانش و دوستدارانش میخواند. این چیزی است که در بارهاش میدانیم، به هر حال، یک روح آزاده بود. او میگفت که میتوان به زندگی از چشماندازهای گوناگونی نگریست، این حقیقت روی ترجمههایش هم اثر گذاشته است. شعر او به روی ترجمه باز است، هر مترجم میتواند این روح آزادرا به گونه ویژهای دریابد و مطابق فراخور ذائقه عام زمانش اورا درک کند. چند سال بعد از نشر این کتاب (مجموعه مقالاتی که یکی از این مقالهها در باره ترجمههای خیام است)، من در شهر هاوانا کارگاه ترجمه برگزار کرده بودم، یک دوست من گیتار مینواخت، در آن کارگاه ما روی شماری از رباعیات خیام کار کردیم، تا آنهارا به شکل سرود در بیاوریم.
—آیا شما رباعیات اورا به صورت چهارسطری ترجمه کردهاید؟
-بلی، اما بدون در نظر گرفتن قافیه در این رباعیات.
—آیا ترجمههایی هم هستند که قافیههارا رعایت کرده باشند؟
-بلی، فکر میکنم ترجمههای فیتز جرالد قافیه دارند.
در زمانی که در آن کارگاه کار میکردیم، به این فکر کردم که رباعیات خیام اساساً برای موسیقی سروده شدهاند، ما این موسیقیرا اکنون در دست نداریم، اما فکر میکنم در زمان خیام این رباعیات به گونه سرود سروده میشدند، ما نمیدانیم که آیا خیام اینهارا برای موسیقی ایجاد میکرده یا نه؟ این شعرها شبیه شعرهای سرگی اسینین روسند یا شبیه شعرهای ونیسیوس برازیلی یا ژک پریور فرانسوی، شاعرانی که کارهاشان معطوف به موسیقیند، کلامشان برای درآمدن در کسوت سرود و آهنگ مساعد است و این شاعران سرود هم مینوشتهاند، فکر میکنم این رباعیات در آغاز باید سرود بوده باشند.
ما گفتیم چرا این رباعیاترا به صورت آهنگی در نیاوریم، گفتیم باید قافیه هم به این رباعیات اضافه کنیم. نه، به صورت قافیههای فارسیاش؛ (الف-الف — با — الف) بعد با گیتار و بنگو (ساز کوبایی که نوعی از طبل است) این کاررا کردیم. تصمیم گرفتیم که این رباعیاترا به صورت آهنگهای پاپ کوبایی درآوریم. فکر میکنم این ظرفیت در خیام هست، تا مردم هم بتوانند این ترانههاییرا که با همه صراحتشان معانی دشوار دارند، به نحوی دریابند و از آن لذت ببرند. ما فکر میکردیم این رباعیات مردمرا شگفتزده میکنند و به فکر وامیدارند. چرا که خیام دستشرا بر جوهر حیات و جوهر شعر گذاشته است. او یک شاعر عادی نیست که از کنار مسائل زندگی به سادگی گذشته باشد.
—سؤال دیگری که میخواهم بپرسم این است که چه قدر خیام در آرژانتین و کوبا معروف است؟
-خوب، دو مسئله متفاوت این جا هست. وقتی در باره یک شاعر این همه تحقیق میشود، همه در جستجوی پیام اصلی اویند، اما میبینید که چیزهای متفاوت و زیادی از این تحقیقات بیرون میشود. خیام در کوبا مشهور نیست، کتبش یافت میشود، اما حتی شاعران اورا نمیشناسند. برای همین من این مقالهرا نوشتم.
—آیا پس از نشر ترجمههای شما علاقهمندی به خیام در کوبا بیشتر شد؟
-بلی، آنها خیامرا دوست داشتند، این کتاب من جایزه منتقدانرا در همان سال از آن خود کرد، اما مردم سرودرا دوست داشتند، هر جایی که آنرا زنده اجرا کردیم مردم آنرا دوست داشتند و پسندیدند.
در باره رباعیات خیام بحثهای زیادی است، این که واقعاً کدام رباعیات از خود خیام بودهاند. مثلاً، فیتز جرالد شماری از رباعیات خیامرا درهم آمیخته است، او، مثلاً از دو رباعی گاهی یک ترجمه واحد درآورده است.
این ظرفیت در رباعیات خیام وجود دارد و بخصوص اگر بخواهید سرودی بسازید میتوانید از رباعیات خیام، هر جاییرا بردارید و با بخش دیگری از رباعی دیگر یکجا کنید و سرود خودرا بسازید.
ارشاد سلیمانی
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ