ترک نام و لباس ملی نه اسلام را غنی تر می کند و نه ما را مسلمان تر
امروز وابسته به مسلمانی و مشکلات که جامعۀ ما به آنها رو به رو می آید، خود وقت، خود زمان، از ما طلب می نماید که آنها را نادیده نیانگاریم، دربارۀ آنها، راههای حل شان اندیشه کنیم، تدبیرها بجوییم.
یکی از آن مسأله های که هرچه بیشتر مورد توجه ما قرار می گیرد و از ما دخالت و فعالیت بیشتر را تقاضا دارد، همین مسألۀ گرفتاری مردم ما به تعصب و خرافات است. واقعن، تعصب و خرافات بیماری های دیرین و کهنسالی است که مردم ما به آن گرفتار اند و باعث تاسف است که محظ مردم ما بیشتر در قید آن درمانده اند.
معنای تعصب در لغت، سفسطه، گپ بی معنا و فکر موهوم و بی اساس است. تعصب گرفتاری کورکورانه با خرافات است.
پس، خلق ما که گرفتار خرافات است، گرفتار سفسطه است؟ در اساس عقیده و فکر و مفهوم های بی اساس زندگی می کند؟ یعنی هستی بی معنی به سر میبرند؟ اگر این خیل است، آنهای که گرفتار خرافات اند، گرفتار بیماری اند به نام هرزه و سفسطه و اندیشه های بی اساس و بی معنی؟
آیا این گرفتاری به شأن ملت ما، ملتی که دعوای فرهنگی بودن و صاحب تمدنی را دارد، اسناد نمی آورد؟ در عصر ۲۱، در زمان که زیان و ضرر به بی بنیادی خرافات در همه عالم معلوم است و خلقهای گرفتار خرافات به خلق های قفامانده منسوب اند، عیب نیست که ما هنوز با دو پای مان به پای خرافات غوتیده ایم. این را چگونه می توان معنی داد کرد؟ حتا آن ملت ها و خلقهای که در تاریخ خیلی بعدتر از ما صاحب تمدن شدند، امروز به خرافات و مردم خرافاتی با استهزا می نگرند.
بیایید، یک اندیشه کنیم. چرا ما، تاجکان بیشتر گرفتار خرافاتیم؟ انسان دانشمند، صاحب عقل و ادراک بلند و صاحب معرفت، هیچ وقت گرفتار خرافات نمی شود. عقل سالم نمی گذارد که پابند خرافات باشد. چشم بینا، راه نمیدهد که راه تازه را کنارمانده، به این لایابه درآید و خود را بیراهه سازد. یعنی ما غفامانده ایم؟ با همه دعوای مان از صاحب تمدنی، دور از تمدنیم؟
بنده درین موضوع بار اول نیست که ابراز اندیشه می کنم. در مقالۀ «دام و تزویر مکن چون دیگران قرآن را» این مسأله را مورد برررسی قرار داده، بعضی اندیشه هایم را بیان کرده بودم. در همانجا بیان داشتم که مسألۀ مبارزه با تعصب و خرافات برای ادبیات کهنسال ما نو نیست. بزرگان علم و ادب عالمشمول ما، از جمله: ناصر خسرو، عمر خیام، ابوعلی سینا، مولانا، سعدی، حافظ، جامی، بیدل و دیگران که امروز همه اهمیت خود را گم نکرده اند و امروز همه در فاش ساختن مکرودروغ و خرافات میتوان از آنها استفاده کرد.
دین و خرافات
نخست ما باید دین را با خرافات آمیخته نکنیم، زیرا آنهای که خرافات را منبع درآمد خود و هدف نیت های ناسالم شان ساخته اند، بیشتر از نام دین و قرآن برآمد می کنند و سیمای اصلی خود را پس دین مبین پنهان میدارند. حال آنکه خرافات دشمن دین است و آب روی دین را می ریزاند. زیرا چنانکه گفتیم معنای خرافات یعنی دروغ و نیرنگ است. یکی از هدف های قرآن را به تاجیکی برگرداندن، و به تعداد زیاد نشر نمودن، در بین مردم به طور مجانی پهن نمودن، این کتاب مقدس از جانب سرور کشور مان همین هدف را داشت که مردم خود شان خوانده و چه بودن دین مبین اسلام را درک کنند و به تعصب و خرافات گرفتار نشوند. امروز خیلی درکار است که متخصصان ما، جامعه شناسان ما، دانشمندان ما، پیوسته تحقیقات و پژوهش های انتشار کنند که در آنها همین تفریق ها نشان داده شوند. مردم عاقبت درک کنند که دین چیست و خرافات چیست. زیرا یک سبب گرفتاری با خرافات انه همین نا آگهی از اصل دین میباشد.
در همین جا، آوردن حادثه یی در یکی از دهاتی تاجکستان که چندی پیش در همین روزگار استقلالیت سازندۀ ما رخ داده است، بمورد است. این حادثه دلیل ثابت کننده است که خرافات و ملاهای متعصب ما چه اندازه می توانند مردم را، راه گم زنند (راه گم کنند) و کارهای کنند که شایستۀ سنت های نیکی مردم، ملت بشردوست ما نیستند.
چندی پیش در یکی از دهاتی تاجکستان یک زن روس که شوهرش او را بعد از جنگ باخود آورد و سالیان دراز، قریب یک عمر در این دیهه با هم زیسته، و صاحب فرزند ها گردیدند، وفات کرد. این زن روس بکلی تاجک شده بود. او با تاجکی سخن می گفت و لباس های تاجکی می پوشید، همه ادب و سنت تاجکی و شریعت اسلام را رعایت میکرد و در همین روحیه فرزندانش را نیز پروریده و به وایه رسانیده بود. شوهر او پیش از او ترک دنیا کرد. روزی که این زن فوتید، ملای دیهه، به علت اینکه او مسلمان نیست، اجازه نداد او را در قبرستان دیهه بگورانند. و در آن دیهه کسی یافت نشد که پیش راه این حکم بی عدالتانۀ ملا را بگیرد. مجبور شدند آن زن را در قبرستان دیهۀ همسایه بگورانند.
آیا به اخلاق کدام دین و کدام سنت کدام خلق میگنجد این رفتار؟! اینست دلیل آن که خرافات و تعصب مردم ما را تا کجا گمراه و گرفتار کرده است که در بعضی مورد ها حتا از سرحد انسانی گری عبور می کند. این است دلیل و نتیجۀ اعتقاد کورکورانه به تعصب و خرافات و ملاهای خرافاتگرا.
مولانا جلال لدین بلخی که یکی از پیشوایان دین و طریقت اسلام بود، وقتی از دنیا درگذشت، از پس جنازۀ او یهودی ها و نصرانی ها و بوداییها و مسلمانان باهم می رفتند و تفریقۀ دینی سد راه اعتقاد و انسانگرایی آنها نگردیده بود. و اصلن خدا یکتاست و به تمامی بشریت تعقل دارد. در دنیا شاید کم آرامگاه بزرگی یافت شود که در آن نمایندگان ادیان مختلف منزل آخرت نیافته باشند.
ترس، ناباوری
اما سبب گرفتاری مردم ما به تعصب و خرافات فقط ناآگهی نیست، بلکه این جا سببی دیگر و بیشتر تاثیرگذاری هست که بی معین کردن و رفع نمودن آن، ما نمیتوانیم خلق مان را از بند و زیان خرافات رها کنیم.
ملت ما در طول تاریخ گران و وزنین و خونین خود بارها زیر جبر و ظلم و شکنجه و زورآوری های استیلا گران قرارگرفته است. صدسالها (صدها سال) او را غارت می کردند، خونش را میریختند. تمام شهرهای زمانی آباد آن، بارها قتل عام دیده و برخاک یکسان شده اند. این همه دهشت ها، این خلق را تا جای به جانش رسانید و ترس و هراس را به سرشت او، به تفکر او، جانمود. انه همین ترس، ترس در پیش فردا، در پیش تقدیر، در پیش مشکلات و مسأله های چیگیل (گیچ کننده)، خلق ما را سخت ترسو کرد و باور به فردا را از او درربود. امروز یک سبب گرفتاری به خرافات، انه، همین ترس باطن در پیش روی مشکلات، انه، همین باورنداشتن به خود، به نیروی سازندۀ خود و به فردای خود است. ترس روبه رو شدن به مشکلات، دست به گریبان شدن به آن، از سر راه برداشتن این مانعه ها، باعث میشوند که راه آسان حل مشکل را در خرافات جویا شوند. ما باید این ترس را از نهاد و سرشت خلق مان بزداییم.
خرافات سنت ملی نیست
منبع دیگری که مردم خرافت پیشه و آنهای که خرافات را دام تزویر میبرند و در پس پردۀ آن پنهان شده میخواهند، سنت و عنعنه و مراسم های والای مایند. در صورت که سنتهای بلند ملی ما مناسبتی به خرافات ندارند. سنت و مراسم های خلقی ما، هدفهای بلند ملی، اهمیت بلند تربیوی، هنرآموزی؛ زیبایی پرستی، بنیادکاری، خیرخواهی و نیک منشی دارد. اما آنهای که تعصب و خرافات منبع درآمد شان است، بسیاری ازین پدیده ها را نشانه های سنت و ادب ملی نشان دادن میشوند که هرگز به آنها تعلق نداشته بلکه خلاف آنها می باشند.
مثلن، ستنهای ملی، مثل گهواره بندان، موی سرگیران، روی بینان و دههای دیگر سنتهای ملی میباشند که با هدفهای نیک و مقصدهای نجیب عملی میگردند. در آنها آزادگی و پاکی، گیگینۀ (بهداشتی) ملی ظاهر شده، هر یکی در طبیعت کودک سهم داشته و او را در روحیۀ ادب و سنت های سالم تربیه مینماید. اما، پدیده های نامطلوبی چون غیترمه؟ و الست؟، بخشیگی و غیره که اصل شان مغولی و ترکی بوده از زمان تاراج چنگیزی ها باقیمانده اند، یگان مناسبتی با سنت های والای ما نداشته، همه فریب و مکر و دروغ اند و بر وحشانیت و بیفرهنگی بنیاد یافته اند.
لباس ملی، سیمای ملی ماست
یکی از مسأله های جدی که همچنان به تعامل و سنت ادبی ملی ما زیان می آورد و ما را به تشویش آورده است، دخالت به فرهنگ لباسپوشی ما می باشد. سالهای آخر از جانب آنهای که میخواهند سیمای خلق ما را تحریف کنند، سنت های والای لباسپوشی ما را از بین ببرند، بازهم در زیر نقاب گویا دینی و شریعت کوششهای فعالانه شد و مردم ساده باور ما قریب بود به آن گرفتار شوند. تعداد آنهای که از برخی لباسهای ملی برآمده و سیاهپوش گردیده اند و سیما و خلق و اتوار(؟)، و حتا رفتارهای ناشایستۀ خود را در پس این نقاب ها پنهان کردنی شده اند، زود افزودند (شمار شان افزوده شدند) و همین طور زود فاش هم گردیدند.
ما هرگز مقابل لباس ملی دیگر کشورها نیستیم. اما لباس ملی ما، فرهنگ ما، معنویت، لباس ملی ماست و اگر لباس ملی ما از بین رود، سیمای ملی ما از بین خواهد رفت. هدف این کوشش ها هم همین است: از بین بردن مخصوصیت های ملی خلقی ما. اما سوالی به میان میاید که چرا باز ما، مردم ما زود به به آن داده می شویم. کجاست شرف ملی، افتخار ملی؟ درحالیکه لباس ملی تاجکی شاید از زیباترین لباسهای دنیاست که ذوق عالمیان را تسخیر کرده است و شاید در دنیا کم کشوری را توان یافت که با این قدر رنگارنگی، گوناگونی انتخاب و فراوانی نمونه ها لباس داشته باشد. تمام ناحیه ها و گوشه های کشور ما لباس ملی ناتکرار و خاص خود را دارند. اما چرا بازهم، این گرفتاری و نااستواری خاص مردم ماست؟
ببینید مردم کشورهای زیاد دین نصرانی را قبول کردند. اما این باعث آن نشد که آنها به خاطر عقیدۀ دینی خود، یک خیل لباس پوشند. هر خلق لباس خاص خود را دارد و آن را با افتخار ثروت ملی خود می حسابد (میشمارد). دنیا هم به همین گونه گونه رنگی، زیباست. بسیاری از مردمان عالم را از روی لباس و حتا کلاه شان می شناسند و هر یکی آنها لباس ملی خود را با احترام بلند محفوظ می دارند، زیرا این سیمای آنها، معنای آنها، فرهنگی تاریخی آنهاست. از دست دادن لباس ملی خود، از دست دادن فرهنگ ملی خود است.
در کشورهای مسلمانی هم، خلق هر کشور، باوجود یگانگی دینی و مذهب، فرهنگ خاص لباسپوشی خود را دارند. مثلن، مسلمانان هند و پاکستان طرز خاص لباسپوشی خود را دارند، مسلمانان اندونیزیایی نیز لباس های به خود خاص می پوشند. طرز لباسپوشی عرب نیز، از مسلمانان ایران و افغانستان که هریکی لباس خاص خود را دارند، فرق می کند. مسلمان بودن آنها، سد راه لباس ملی داشتن آنها نیست.
نام، سیمای معنوی تاجکان است
بدین طریق، هر ملت طرز خاص نامگذاری خود را دارد. امروز با عوض نمودن نامهای تاجیکی به عربی، مسلمانان ما نه افزون میشوند و نه هم کم. و اصلن یگان ملتی، به خاطر مسلمان بودن از خاطر نامهای ملی خود برآمده و نامهای عربی قبول نکرده است. اما، بازهم، ما تاجکان هرکار را باید به افراط رسانیم. باید نشان دهیم که ما بیشتر مسلمانیم، حتا نام مان عربی است.
حال اینکه مسمان بودن معنای عرب بودن را ندارد. ملت های زیادی هستند که دینی مبین اسلام را قبول کرده اند اما فرهنگ ملی، نامگذاری خود را محفوظ میکردند. چرا بازهم ما ناپایداریم؟ اصالت ملی خود را فراموش می کنیم؟ چون آب به هرسو روان می شویم. البته گروهی هستند که با مقصدهای از بین بردن فرهنگ ملی ما ترغیبات را می برند (ترغیب می کنند) و فعالیت دارند. وگرنه مقصد چیست؟ خود همان عرب ها یگان احتیاجی ندارند که ما تاجکان همه نامهای عربی گذاریم یا لباسهای عربی پوشیم که خاص همان خلق، در همان محیط است.
برعکس، اسلام با آن زیباست که سیما، عرف، عنعنه، سنت ها و فرهنگ های خلق ها گوناگون را متحد می کند، زنده میدارد و تجسم میسازد. در یگان کتاب مقدس گفته نشده است که برای اعتقاد دینی باید از برخی نام و لباس ملی گذراند. انه، همین زیاده روی نیز تعصب است، تعصب دینی. نه دینی واقعی و اسلام واقعی. افسوس که این افراطگرایی، نااستواری باعث کاهش فرهنگ ملی ما میگردد. حال آن که لباس های تاجکی که هریکی اثر والای صنعت و هنر اند، معنا، هدف و رسالت خود را دارند.
آنها غنی از رنگ، از معنا، از هنر می باشند و ما باید از آنها افتخار کنیم. عین همین سخن را دربارۀ نامهای تاجکی میتوان گفت. کم خلقی را می توان یافت که از جهت تعداد نام، مضمون، تلفظ و رنگارنگی در زبان و معنا آن قدر غنی باشند. نامهای تاجکی نامهای معنادار و هدفناک اند، بعضن بیان یک تفسیر، یک ابراز بدیعی، یک هدف نیک هستند. در آنها آرزو و آرمان مردم ما، نیت های والای شان، خیرخواهی ها و انسانگری و ذوق شان افاده یافته است. برعکس، مردم دیگرعالم باید حسد به فراگیری معنوی و زیبای ها، تلفظ و صداناکی نامهای تاجکی برند.
نامهای زنانۀ تاجکی اکثر نور و جلای خاص، شگوفا و درخش ناتکرار خود را دارند. جلای اندیشه و آرزو ها و آرمانها هستند. دل را، چشم را، خاطر را، طبع را روشن و گرم می کند. درکجا دیده اید که نام نور داشته باشد، نام نگهت داشته باشد، نام اینقدر رنگین و زیبا باشد؟ باشنیدن نامهای تاجکی طبع روشن و خاطر بالیده می گردد. نام گلها، نام ستاره ها، نامی که صفای چشمه و رود ها و شکوه آسمان ها را داشته باشد.
نامهای مردانۀ تاجکی نیز نیکی و شجاعت و خیرخواهی و آرمانهای بلندی انسانی را تجسم می کنند. مثال نامهای زنانه: نیلوفر، بنفشه، زهره، صفا، سبا، نازنین، سپیده، زلال…، نامهای مردانه: رستم، همایون، دارا، نیرو، فیروز، فرشید…، البته، ما نامهای زیبا و معنیدار زیادی از زبانهای دیگر را نیز قبول کرده ایم، خصوصن از زبان عربی. و آنها کی ها (از دیرزمان) است که تاجکی شده اند. اما سخن دربارۀ شخصان غرض پیشه و متعصب می رود که امروز ترغیبات می برند تا ما باید از نامهای تاجکی ملی خود روتابیم، باید نامهای ما، از بس که ما مسلمانیم، عربی باشد. به خاطر چه؟ ازین کی برد می کند؟ یا عین همین ترغیبات را برای روی گردانیدن از لباسهای ملی زیبا و رنگارنگ ما و پوشیدن لباسهای یکنواخت و یکرنگ حجابمانند ترغیب می کنند. اما همین تجربۀ زمان کوتاه ما نشان داد که حجابهای سیاه ظاهرن اسلامی نه تنها صاحبان آنها را مسلمان نمیکنند، بلکه برعکس، اگر انسان پاکنیت نباشد، در پس پردۀ آنها می توان سیما و معنا و رفتار ناشاییستۀ غیراسلامی را پنهان کرد.
خلاصه، پوشیدن لباسهای عربی و گذاشتن نامهای عربی هنوز معنای مسلمان شدن را ندارد. اما، چنان که گفتم، وقتی لباس ملی خود را از دست میدهیم، سیمای معنوی خود را از دست میدهیم، وقتی نامهای تاجکی خود را از بین میبریم، ما معنویات خود را از بین میبریم. هر ملت، هر خلق، بافرهنگ تاریخی و خاص خود باید عرض وجود کند و باختن این فرهنگ، باختن اصالت خویش است. زیاده ازین، خلال آوردن به فرهنگ لباس پوشی و فرهنگ نامگذاری زیان آوردن به معنویات ملی است. زیان آوردن به معنویات ملی ضربه زدن به اصالت ملی و هویت ملی است.
هویت ملی چیست؟
باید ببینیم که اصالت ملی و هویت ملی چه معنا دارد. در فرهنگ زبان تاجکی آمده است. اصالت – اصلی، نجابت و اصیل زادگی است. هویت عبارت از ماهیت شخص و یا چیزی، یعنی شناخت ماهیت خود، شناخت خود است. یعنی شناخت هویت ملی – شناخت ماهیت ملی است. آنهای که میخواهند ما را از اصالت خود، از هویت خود، از معنویات خود دور کنند، کار خیری نه برای اسلام می کنند و نه برای انسانیت. زیرا فرهنگ تاجکی، ادب تاجکی یکی از دستاوردهای نجیب و اعتراف گردیدۀ انسانیت است. و برعکس، بزرگان علم و ادب تاجک با همین فرهنگ عالمشمول سهم بزرگی در بنیاد و رشد و حمایۀ دین مبین اسلام گذاشتند و از این که آنها ترک نامهای زیبا و لباسهای سنتی شان می کنند، نه اسلام غنی تر میگردد و نه آنها مسلمان تر میشوند. این حقیقتی است مسلم.
آنچه مردم را به آن بیراهه برده است، همانا تعصب و خرافات است. زیرا تا امروز تعصب و خرافات هیچ جامعه و خلق را به جز از گمراهی و گرفتاری و قفامانی (پسمانی) و کلفت زدگی به جای نرسانیده است.
وقتی ما اصالت ملی میگوییم، خلق و ملت خود را دعوت به اصیلزادگی با نجابت واقعی تاریخی خودش می کنیم. وقتی ما دربارۀ هویت میگوییم، این دعوت با شناخت خود، شناخت امروز و دیروز خود، شناخت نجابت، خجستگی های ملی خویش است که در بساط و سرشت ملی ما تاریخن وجود دارد.
کمال نصرالله
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ