شعر از مسعود سپند
مرا مست می کند
هر صبح آفتاب مرا مست میکند
خورشید بیحساب مرا مست میکند
آواز یک پرنده مرا میبرد به اوج
پرواز یک عقاب مرا مست میکند
افسانه پیاله پرستان پاکباز
میخانه خراب مرا مست میکند
از باغ خاطرات در آن مرز پُرگوهر
بوی گل و گلاب مرا مست میکند
پیرانهسر در آیینهها پرسه میزنم
یاد خوش شباب مرا مست میکند
داد مرا ز گوشه بیداد اگر دهند
با زخمه رباب مرا مست میکند
از پشت جام دیدن یک دیده خمار
هرچند چون سراب مرا مست میکند
صد شیشه شراب به گردم نمیرسد
یک بیت شعر ناب مرا مست میکند
خلوتنشین میکده مهر حافظم
این حسن انتخاب مرا مست میکند
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ