نگاهی بر نقاشی و پیکرتراشی در گذشته و حال افغانستان
افغانستان کشوری در قلب آسیا، با تاریخ و قدمت طولانی، یکی از جنجالیترین و مناقشه برانگیزترین کشورهای آسیا، همواره از منظر سیاسی، نظامی و تاریخ اجتماعی مورد توجه قرار داشته است
پژوهشهای باستانشناسی در کشف آثار نگارگری حوزه تمدنی ایران بزرگ پیش از اسلام در آسیای میانه نقشی اساسی داشته است
در نتیجه حفاریهایی که هیات باستانشناسی فرانسه در گذشته در محلهای مربوط به نقاط اصلی در لشکری بازار واقع در جنوب کابل و در نزدیکی هرات در گازرگاه انجام داده، نقاشیهای تزئینی فراوانی کشف شده است که فعلا پژوهشهای چندانی روی آن صورت نمیگیرد
در عرصه مجسمهسازی نیز افغانستان مجسمههای بزرگ بودا در بامیان (صلصال و شمامه) را در تاریخ هنر خود دارد که در سال ۲۰۰۱ توسط طالبان نابود شدند
در تاریخ بیهقی نیز از قصر مخفی مسعود غزنوی نام برده شده که مضمون داستان ‘الفیه و شلفیه ‘ بر دیوارهای آن تصویر شده بود اما به محض اطلاع سلطان محمود، پدرش که عقاید مذهبی داشت، مسعود دستور حذف آنها را داد
نقاشیهای بهزاد، هنرمند قرن هشتم هجری، خود گویای غنای هنر علیالخصوص نقاشی در افغانستان است
با اینهمه، تطورات تاریخی، سیاسی و اجتماعی افغانستان به نحوی بوده که امروز دیگر از آن اوج هنر تصویری بسیار فاصله گرفتهایم
نقاشی در دوران پیش از اسلام
منابع باستانی به دست آمده از هنر نقاشی دوران پیش از اسلام در سرزمین افغانستان امروزی عموما به دوره حکومت هخامنشیان و قبل از آن باز می گردد
نقوش مینیاتور روی سکهها، مهرههای استوانهای و ظروف سفالی کشف شده از معدن مس عینک، حفاریهای شهری در منطقه خیرخانهء شهر کابل و دیگر شهرها چون بامیان و غزنی و هرات، حاکی از تخصص مردمان بومی آن مناطق در هنر پیکرهتراشی و نقاشی است؛ و در قرن اول و دوم میلادی بود که هنر نقاشی و پیکره تراشی در این سرزمین به حد اعلای خود رسیده بود
مدارکی مبنی بر وجود مکتب آموزش هنر نقاشی و پیکره تراشی در سواحل اکسوس ( آمو دریا) کشف شده و ارنست هرتسفیلد، باستانشناس مشهور آلمانی، آن مکتب را مبدا هنر بودایی و صنایع مستظرفه مرکزی و صنعت دورههای ( پارتی، کوشانی و ساسانی) میداند
همچنین نقاشیهای بیشماری از پیکر زنان و مردان در مغارههای بامیان و حکایاتی نظیر نگارگریهای مانی پیامبری که هنر خراسان زمین را به چین و ترکستان و کشورهای آسیای میانه برد و چون بازگشت هنرش متاثر از هنر چینی شده بود، در دست است.
نقاشی دوران پس از اسلام و مکتب هنری هرات
با ورود اسلام به افغانستان، هنرهای زیبا چون نقاشی و پیکره تراشی در نخست به حاشیه رانده و پس از آن تا چندی ممنوع شدند
در دوره اسلامی پس از سقوط خلافت عباسی و روی کار آمدن حکومت ایلخانی و تیموریان از قرن هفتم هجری قمری به بعد و همزمان با دوره کمال الدین بهزاد در قرن نهم، نگارگری (مینیاتور) با روشی اصولی و البته اسلامی از سر گرفته شد
دیری نپایید این روش جدید به پر طرفدارانترین رشته هنری در هرات تبدیل شد. حمایت و نواختن نقاشان و شعرا، ترفندی بود که شاهان تیموری برای مشروعیت بخشیدن و ایرانیسازی حکومت خود از آنها بهره میگرفتند
از مشخصههای نقاشی در این دوران، ظرافت و آراستگی است که بازتابی است از جامعه پیچیده، متعادل، معتدل و ملایم دربار شاهان تیموری
دوره رئالیسم — تاریخ ۱۲۵۲-۱۳۴۰ شمسی
ریشه واقعگرایی را میتوان در آثار بهزاد پی گرفت. بهزاد و کل زمانه عهد تیموری تحت تاثیر مشاهده هدفمند و منسجم زندگی روزمره در حکایات و اشعار سعدی قرار داشت
این روند، خواسته یا ناخواسته در زمان معاصر افغانستان نیز ادامه یافت که شاید یکی از دلایل آن رابطه تنگاتنگ مردم و هنرمندان با جنگ، جنایت، غربت و فقر بوده باشد
اگر دوران بهزاد را دوران طلائی اول رئالیسم بنامیم، دوران دوم طلائی رئالیسم در افغانستان با هنرمندانی چون غلام محمد میمنگی (۱۲۵۲)، عبدالغفور برشنا (۱۲۵۸)، کریم شاه خان (۱۲۹۸)، غلام محی الدین شبنم (۱۳۱۴)، حفیظ پاکزاد (۱۳۳۴)، اکبر خراسانی (۱۳۴۰) و دیگر هنرمندانی که امروزه کمترین آثار و شرح احوالی از آنها باقی مانده مشخص می شود
پایان دوران جنگهای داخلی — از دهه ۱۳۴۰ تا۱۳۹۰شمسی
هنر افغانستان با تاسیس دانشکده هنرهای زیبا در ۱۳۴۵ توسط یکی از اساتید برجسته مجسمهسازی (امانالله حیدرزاد) چهره جدی تر و مدرنتری به خود گرفت. دروس نقاشی دانشکده زیر نظر امانالله پارسا تدریس میشد
این دانشکده تا ۱۳۵۷در کلیه بخشهای هنری به صورت گسترده فعالیت میکرد. در دهه ۶۰ خورشیدی اولین گالری ملی افغانستان با آثاری هنری از هنرمندان سراسر جهان به فعالیت آغاز کرد
متاسفانه با شروع جنگهای داخلی و ظهور طالبان از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۸۱، تعداد زیاد از آثار هنری این گالری غارت شدند و دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه کابل به آتش کشیده شدند و تا استقرار دولت جدید و حضور نیروهای نظامی بینالمللی در افغانستان، هم دانشکده هنرها و هم گالری ملی افغانستان تعطیل بودند
بعد از پایان این دوره، فعالیتهای هنری مراکز و این دانشکده نیز از سر گرفته شد و اولین مرکز هنرهای معاصر در سال ۲۰۰۴ توسط رهرو عمرزاد در کابل تاسیس شد
پس از آن هنرمندان افغانستان وارد عرصه هنر بینالمللی شدند و در نمایشگاه بزرگ داکومینتا در شهر کاسل آلمان حضوری گسترده داشتند. سرانجام در سال ۱۳۹۳ اولین گالری خصوصی در کابل با مدیریت و سرپرستی شماری از بانوان هنرمند گشایش یافت که به خوبی مورد استقبال هنرمندان قرار گرفت
پیکره در نقاشی معاصر افغانستان
هیچ منبعی در دست نیست که فهرستی از نقاشان افغانی ارائه کند که در بیست سال اخیر در کارشان از پیکره استفاده میکنند
ولی پژوهش ما در این زمینه که با در نظرداشت میزان تحصیلات هنری، آشنایی جامعه هنری با هنرمند و آثارش، تعداد نمایشگاههای برگزار شده هنرمند و نیز امکان دسترسی به آثار هنرمندان انجام شده، فهرستی از آنها را ارائه میکند
این هنرمندان عبارتند از «حفیظ پاکزاد»، «علی کیکاووس کمال»، «اکبر خراسانی»، «رضا هزاره»، «توفیق رحمانی»، «عبدالناصر صوابی»، «احمد شمس»، «ایمل میخائیل»، «حمدالله ارباب»، «هاشم سنجر»، «سید نوید فضلی»، «راشد رحمانی»، «عارف بهادری»، «باقر احمدی»، «حامد حسنزاده»، «خادم علی»، «تهمینه تومیریس»، «خلیل امیر واک»، «مشتری هلال»، «کیهان حمیدی»، «نقشبند حیدری»، «ناصر ایثار»، « سمیع مسعود»، «علی اخلاقی»، «اورنا کاظمی»، «محسن حسینی» و حسام الدین رستاقی
این هنرمندان را می توان به دو دسته بزرگ تقسیم کرد که در دسته اول هنرمندانی قرار دارند که به تناسبات طبیعتگرایانه شکلی اندام بدن انسان در نقاشیهایشان وفادارند
محتوای آثار این نقاشان نیز خود بر دو نوع است. برخی از آنها محتوای سیاسی اجتماعی دارند مانند کارهای «اکبر خراسانی»، «توفیق رحمانی»، «سید نوید فضلی»، «خلیل امیر واک» و «تهمینه تومیریس» و کارهای برخی دیگر آنها مانند «حفیظ پاکزاد»، «عبدالناصر صوابی»، «راشد رحمانی» و «مشتری هلال» فاقد محتوای اجتماعی و سیاسی بوده و بیشتر بر مفاهیم تغزلی تکیه دارند
این محتوای اجتماعی سیاسی در آثار نقاشان افغانستان به شکلهای مختلفی مطرح می شود. مانند موضوع زن، مهاجرت، استعمار، جنگ و سرمایهداری
آثاری هم که به محتوای سیاسی اجتماعی گرایش ندارند، گاه با اشارتهایی به تناسبات دقیق اندام و نیز نشانههایی اسطورهای یادآور اسطورههای یونانی هستند یا در بعضی دیگر اشاره به بودا دارند. برخی دیگر از آثار فضای تغزلی و گاه سورئال را در کنار پیکره القا میکنند
دسته دوم مشتمل بر نقاشانی است که تناسبات طبیعتگرایانه اندام را در هم میشکنند. مانند: «باقر احمدی»، «حامد حسن زاده»، «خادم علی»، «محسن حسینی»، عارف بهادری» و رضا هزاره
پیکره در آثاری که در این مجموعه قرار می گیرند نیز به صورتهای گوناگونی مورد استفاده قرار می گیرد. در برخی آثار این کار صرفا جهت مطالعه ارتباطی میان انتزاع و فیگوراتیو است. در برخی دیگر از آثار، نقش دیو که در ادبیات و نگارگری این منطقه پیشینهای بس طولانی دارد، از طریق شکست تناسبات اندام به ظهور میرسند
همچنین در برخی دیگر از آثار، تغییرات اساسی در تناسبات پیکره، بیان اصلی هنرمند را تشکیل میدهد به نحوی که اساسا بقیه فضای اثر، چندان مورد توجه قرار نمیگیرد. در برخی از آثار مانند آثار محسن حسینی، شاهد بیان هنری متکی بر تلفیق بافت بصری و فیگورهای پرداخت نشده هستیم، که به نظر میآید این بیان هنری رویکرد سیاسی اجتماعی به موضوعات دوران اخیر دارد
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ