فرزانه خجندی — تاجیکستان
غفلت
روزی، که نشئههای جوانی بدل شود
بر رعشههای پیری
تقویم از میانه میدان کشان-کشان
مارا برد به گوشة عزلت
بر پشت پردههای فراموشی
بر سایه حقیری
شاید همان زمان
ما معنی سعادت «حالا» را
حالا هنوز نه
حالا بدین دوادو بیمنطق
حالا بدین تعهد بیحاصل
حالا بدین تلاش و هیاهوی بیهدف
ما خویشرا نفس به نفس گور میکنیم
ما هیچرا قدم به قدم سور میکنیم
در سر ماست پرکُشاینده
فکر دریافتن مرتبه و جایزهها
تا زمان شروب لالة دل
تا خداحافظی حرفها و منظره و صورتها
در بساط حافظهها
تو نمیدانی، ای دل ناشکر
که صبح جایزه است
بهار جایزه است
برلئان شبنم،
انگبین مهتاب
عطسه نیلوفر از گلوی نیلی آب
همه عنایت پروردگار جایزه است
این تماشای بدیع
علیالدوام نمیماند
ز بعد ثانیه ی
میان ما و عالم روشن
فرصت سلام نمیماند
پس بیا
بیا، چو جایزه ایزدی، سپیده صبح
کبوترانه بیا
ز غیب پیک بقا ده، ایا خجسته حضور
ز بیکرانه بیا
بشوی غفلت مرا به نور آگاهی
به شادبادی روز و شب روانه بیا.
چهار خانة دل چند بسته خواهد ماند
بیا به خانه خود، ای توی یگانه، بیا
***
آستان راستان
پسانداز حیاتم صد گناه است
همین یک توبهام را بر تو پیشانداز آوردم
پس از سرگشتگی های عبث
در کوچههای کجمکج خودرا
الا، ای آستان راستان، بر پای بوست باز آوردم
اگرچندی، که رحمت را نمیشایم
ببخشایم
***
شرطنامه
ای قناری ها،
آشنایان عزیز قفسی
استادان درسی موسیقی نفسی
من شمارا
با چنین شرطنامه زیبا
(بلکه سنگین و ناروا)
مینمایم آزاد
که شما روزدرمیان هماره میآیید
به این محله بابایی
به همین باغک یابایی
به قدم بوسی خورشید گل نشیمن
به پرس و پاس لاله و سوسن
به سلام قناری دل من
***
سهبرگه
سری از عین و شین و قاف برگیر
که صد اسم و مسما داری امروز
(مولانا)
برگ اول عین
برگ دوم شین
برگ سوم قاف
کعبه سرخ تو میداند
این سه حرفی را که میکردم طواف
یک همین سهبرگه را من میبرم بر زادروزت
ای عزیز عصر سی و چهل
لطف کن، ای نوترین انسان عالم
رو نگردان
از همین سهبرگة دل
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ