فروغ فرخزاد — ایران
از دوست داشتن
امشب از آسمان دیده تو
روی شعرم ستاره میبارد
در سکوت سپید کاغذها
پنجه هایم جرقه می کارد
شعر دیوانه تب آلودم
شرمگین ازخیال خواهشها
پیکرش را دو باره میسوزد
عطش جاودان آتش ها
آری، آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
از سیاهی چرا هراسیدن
شب پر از قطره های الماس است
انچه از شب به جای میماند
عطر سکر آور گل یاس است
آه، بگذار گم شوم در تو
کس نیابد دگر نشانه من
روح سوزان و آه مرطوبت
بوزد بر تن ترانه من
آه بگذار زین دریچه باز
خفته در پرنیان رویا ها
با پر روشنی سفر گیرم
بگذرم از حصار دنیا ها
دانی از زندگی چه میخواهم
من تو باشم ، تو ، پای تا سر ، تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو، بار دیگر تو
آنچه در من نهفته، دریائیست
کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین توفانی
کاش یارای گفتنم باشد
بس که لبریزم از تو ، میخواهم
بدوم در میان صحرا ها
سر بسایم به سنگ کوهستان
تن بشویم به موج دریا ها
بس که لبریزم از تو، میخواهم
چون غباری زخود فرو ریزم
زیر پای تو سر نهم آرام
به سبک سایه بر تو آویزم
آری ، آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ