زلفیه عطائی- تاجیکستان

بر باد رفته  

عشق من اشکی شد و از دیده ریخت

عشق من آهو شد و از ما گریخت

نامه ای بود عشق من صد پاره شد

عشق من اشکی شد و ازدیده ریخت

عشق من باخنده ها بیرون شده

روی مژگان قطره ای سیرون شده

کم کمک عشق مرا مهتاب برد

در لب دریا که بود، آب برد

عشق من باخنده ها بیرون شده

***

از دل او گر خبر می داشتم

دامنش را سخت تر می داشتم

با فسون و سحر و لبخند دگر

کردمی شاید دلش را نرم تر

از دل او گر خبر می داشتم

***

عشق من یک «آه» شد، یک شعر شد

دیر شد، بر شکوه اکنون دیر شد

ترنه ها آیند گرچه از سفر

ترنه عشقم  نمی آید دگر

عشق من یک «آه» شد، یک شعر شد

***

گله ای از حافظ

الاحافظ، الا حافظ، چرا دادی؟

سمرقند و بخارارا به یک خالی!

مگر فردای دنیارا یقین کردی

برای ما مگر شعر تو بود فالی

به شوخی شاید این شه بیت را گفتی

ولی شوخی درین دوران حقیقت شد

الا حافظ، گشا راز معمارا

 فرشته یا همان ساعت دعا بنمود

دریغ اولاد تو امروز بر خالم

سمرقند فلک سارا نمی بخشد

تو همت کردی و فرزند این ترکت

بمن گرد بخارارا نمی بخشد

***

معما

تو هر لحظه دگر گردی

پر از راز و معمائی

تو بی زیبی و زیبائی

تو ناداری و دارایی

شود دل تا زتو آگاه

ترا پیوسته باید خواند

تور ا آموختن دشوار

نمی دانم چه انسانی

دمی بی  تو مرا مرگ است

دمی باتو پشیمانی

Зулфия Атоӣ – Тоҷикистон

Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед
Telegram, Facebook, Instagram, YouTube

Акс, видео, хабарҳои ҷолибро фиристед: Viber, Whatsapp, IMO, Telegram +992 98-333-38-75


Шарҳ

Назари дигар доред? Нависед!

Leave a Reply

Ваш e-mail не будет опубликован. Обязательные поля помечены *