رباعیات از گلناز — تاجیکستان
در خانة وقت دیری و پزمانیست
از ثانیه تا دقیقه فرصت بانیست
هر گه که نظر به سوی ساعت کردیم
در حالت خیرباد دستافشانیست
***
خوابی دیدم، که وقت در مُرداب است،
میگفت مرا، که قاتلم آفتاب است
بیدار شدم من از صدای دل خود
در گوشة خانهای که ساعت خواب است
***
گویا پس دستگاه فرصتسازی،
کز شیشه عبارت است و لغژکتازی
راهیست نهان، که ناعیان گم شدهاند
طفلان دقیقهها به وقت بازی
***
از زینة چپ و راست فرصتکدهها
گه ثانیه پست میرود، گه بالا
اندیشیده، که کاش در زینة شصت
عنوان دقیقه گیرد از جانب ما
***
آن چرخ دقیقه بار نشناخت مرا
آن تا ابد انتظار نشناخت مرا
فرصت بود و رفت کاغذ عینک دار
آن زندگی درکنار نشناخت مرا
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ