سلیمان لایق: افغانستان ساندویچ شد
«اجازه نمیدهیم که کشور ما پایگاه نظامی ابرقدرتها بشود»
( سلیمان لایق)
هفته گذشته، شاعر شهیر افغانستان، یکی از چهرههای شناخته و کلیدی انقلاب ثور، سیاست مدار، اساسگذار، عضو شورای انقلابی، بیورای سیاسی و کمیته مرکزی حزب خلقی- دموکراتیک، سابق وزیر رادیو، تلویزیون و سینما، وزیر سرحدات و اقوام، رئیس حزب کمونیستی افغانستان، سابق رئیس آکادمی علوم افغانستان، سلیمان لایق به دوشنبه تشریف آورده بود. اینک، مصاحبه با نامرده
اولین سؤالی، که میخواهم به شما بدهم، این است که یک کمونیست، کمونیست رقم یک، در حکومت نظامش صرف اسلامی، چه روزگار دارد؟ مناسبتش با سابق مخالفینش، که امروز سر قدرتند، چه گونه است؟
بد نیست! من بازنشسته هستم. کار دولتی نمیکنم. بعد هجرت طولانیم در اروپا، به وطن بازگشتم و در آکادمی علوم افغانستان، که پیشتر هفت سال راهبر آن بودم، مشاور هستم. با حکومت فعلی مناسبت نزدیکی ندارم. از روزی، که آمدهاند، آنها هم با من پرخاش نمیکنند. امروز هدف ما یک است، مبارزه برای صلح
شما بعد پاشخوری حزب تان، که بدون شک از عقبنشینی شوروی شکست خورد و افغانستان به جنگ پیچید
-نه تنها شوروی. درست است، که سبب عقبنشینی کردن ما شوروی بود. وقتی روسیه از کمک کردن به ما- به هممسلکانش دست کشید، دکتر نجیب هم عقبنشینی کرد، حتی خواست فرار کند، که من مانع شدم. حال آن که ما در کابل نیروهای ضروری و توانا داشتیم، که قدرت جنگ کردن داشتند، قدرت مبارزه داشتند… اما روسیه مارا رها کرد. حالا در این باره زیاد نمیایستیم، چون آب ریخته را نمیتوان برداشت. در مورد قسمت دوم سؤال: افغانستان زیر انفجار چندین نیرو قرار گرفت. از یک طرف شوروی، از طرف دیگر اروپا و آمریکا یا غرب… من به یک روزنامهنگار گفتم. افغانستان مثل سندویچ شد. اَنه همین دو قوة بزرگ جهان به خاطر تأمین آبروی خود، به خاطر تسلط بر جهان افغانستان را میدان مبارزه انتخاب کردند.
چرا محض افغانستان؟
چون اینجا سرحد است. آسیای میانه به روسیه تعلق دارد و غرب تا آن سوی سرحد رسیده است و آن جارا چون زمین خود حکمرانی میکند
بیش از 30 سال است که افغانستان در کام جنگ است. از یک طرف حکومتها خواستند، جلوی جنگ را بگیرند، از طرف دیگر نیروهای تندگرا پرقدرت میشوند و نیروهای نو به نو پیدا میشود. برخی حتی دییش را هم به خاک افغانستان میپیوندند. سبب خاموش نشدن جنگ سی ساله چیست؟
طوری گفتم، این جنگ جنگ ما نیست. ما افغانها هم تشویش داریم، که این جنگها ادامه پیدا نکند. دولت امروزة افغانستان هم بر ضد آن است، که این منطقه به یک پایگاه عسکری تبدیل شود. ما میخواهیم با تمام کشورهای همسایه با راه مصالحه مشکلات مان را حل کنیم. امروز وزارت دفاع ما، پولیس ما، امنیت ما تقویت شده. آنها با تمام قوه مبارزه میبرند، که این جنگها تا تاجیکستان عموماً تا آسیای میانه گسترش نیابد
واقعاً، مسئلة سرحد تاجیکستان با افغانستان، مسئلهای است، که جامعة تاجیکستان را به تشویش آورده است. طالبان از سرحد تاجیکستان چند قدم دورند. آنها ولایت قندزرا زیر تصرف درآوردند. چون شما سالها وزیر سرحدات بودید، وضع کنونی سرحدرا چگونه بها میدهید؟
سرحد تاجیکستان با افغانستان از امنترین سرحدها به شمار میرود. اصلاً وضع سیاسی و اجتماعی در افغانستان از طرف همسایههای جنوبی مداخله میشود، لیکن از طرف تاجیکستان آرامترین سرحد به شمار میرود. دولتداران ما هم میگویند که از مناسبات ما با همسایهها بهترینش با تاجیکستان است. سرحدات امروز آرام است. ولی از آن سو قدرت هایی که به وضع افغانستان دخالت دارند، میخواهند در تاجیکستان هم وضع ناآرام باشد، چون آنها منفعتدار هستند و ما به خوبی میدانیم، که منفعت کیست و چیست. امروز هم از جانب حکومت ما، هم از جانب حکومت شما کوشش کرده میشود، که وضع در سرحدات آرام باشد. تاجیکستان و افغانستان دوستان صادقی هستند
امروز بعد انتخابات افغانستان حکومت نو شد، تمام سیستم هم. به عقیدهای برخی، دولت میان غنی و عبدالله تقسیم شد. در زمان استاد ربانی و کرزی مناسبت دولت های ما خوب ارزیابی میشد. امروز چه؟
به عقیدهای که دولت تقسیم شد، راضی نیستم. این حتی کرای درنگ نمیکند. من فکر میکنم، که در زمان حکومت غنی هم مناسبات ما چون قبل در نهایت خوبیست. خود آنها هم از مناسبات دوجانبه مثبت یادآوری میکنند. گرچندی، من در سیاست های غنی و برای حکومت آدم نزدیک نیستم، من در عرصة علم کار میکنم، لیکن با دولت من کدام فاصله هم ندارم، چونکه من هم برای صلح مبارزه میبرم و مناسبت با تاجیکستان همچنانی است، که پیشتر بود
گفتید که شما در عرصة علم کار میکنید. لطفاً بگویید، روابط میان آکادمی علوم افغانستان و تاجیکستان در چه سطح است؟
متأسفانه، نه آن قدر چشمرس. من با سفیر تاجیکستان در کابل شخصاً، چندین بار ملاقات کردم. چون من و آکادمی علوم ما با او روابط خوب داریم. اما برای کارهایی که باید بکنیم، اینجا هم مشکلات وجود داشته است و آن هم ارتباط دارد به جنگ گذشته. اما باید ما در ساحة علم روابطمان را مستحکم بکنیم؟
یعنی زمینهها هست؟
بالکل
زمان شوروی وقتی که شما رئیس آکادمی علوم افغانستان بودید و استاد عاصمی پریزدنت آکادمی علوم تاجیکستان، این همکاری ها خوب بود؟
آری، آن زمان روابط، خیلی خوب و شگرف بود. من مایه افتخار میدانم، که با عاصمی رابطه داشتم. آکادمی ما با آکادمی شما رسماً در همکاری بود
شاعر و نویسندگان ما هم، که بین هم روابط چشمرس داشتند، یا به گفت شما ما و شما رفیق و شفیق و برادریم
یک قلب واحدی که میان دو پیکریم
لیکن در این میان؛
تاریخ خلق ما
در بطن خویش نطفة تغییر بسته بود
مقصد من از خواندن این شعر شما، معین نمودن روابط ادیبان دو دولت بود
شما میفهمید، در افغانستان دو زبان وجود دارد: پشتو و دری. در تاجیکستان یک زبان- دری یا فارسی یا تاجیکی هر سه یک زبان است. یک زبان غنی و گران ارزش. من خودم و شاعران جوان تر از من نسبت تاجیکستان و ادبیات تاجیک عقیدة خوب دارند و مناسبات خوب را دارا هستند. ادبیات تاجیک را دوست دارند و مناسبات خوب را با تاجیکان در ساحة ادبیات میخواهند
امروز شاعران افغان چه روزگار دارند؟ چون پوشیده نیست، که در فضای جنگ و تلاطم ساختن یک محیط ادبی کار دشوار است
بد نیستند. گرچندی که افغانستان در جنگ است، مؤسسات گوناگون مدنی، از جمله، سازمانهای گوناگون شعری به وجود میآید. چند روز پیش، تقریباً پانزده روز قبل، یک عده جوانانی که با ادبیات دری سروکار دارند، به من مراجعت کردند، تا برای تشکیل سازمان شعرای افغانستان و از من خواستند، که با آنها همکاری کنم. من گفتم که من با شما هستم و عضو اتحادیة شما خواهم بود. آنجا برای شعر، برای آزادی بیان، آزادی مفکورهها آزادی کامل و تام وجود دارد
ولی افغانستان یک دولت اسلامی که هست آنجا سنزوره حتماً جا دارد؟
بلی، هست! زورآوران هستند، هنوز تفنگدارانی که تحت ادارة دولت نیستند. دییش که یک آفت اجتماعیست، در آنجا تسلط دارند. آنجارا گاه-گاهی ناآرام میکنند. هنوز در افغانستان اینها سنزوره میکنند، اما دولت امروز پلیس باقوت دارد، ارتش تقویت شده است. و هر جایی که آنها سر بالا میکنند، سرکوب میشوند
یعنی شما به آیندة افغانستان خوشبین هستید؟
من قطعاً! من فکر میکنم که کشور من سقوط نمیکند. ما هم ملتی هستیم، از خود افتخاراتی، تاریخی، از خود مفاخراتی داریم. ما تسلیم نمیشویم! ما اجازه نمیدهیم، که کشور ما پایگاه نظامی ابرقدرت ها بشود
عقیدهای هست، که شما چون یکی از پیشوایان حزب کمونیست بودید که شوروی را به خاک افغانستان دعوت کردید و آن را مورد انفجار آمریکا قرار دادید. چون اگر شوروی نبود، آمریکا و غرب هم در افغانستان تسلط پیدا نمیکردند. تا حال میگویند که محض شما بودید، که افغانستان را به جنگ کشیده و خود به اروپا فرار کردید
این سخنان بیپایه و دور از حقیقت است. افغانستان بی شوروی و کمونیستها هم زیر نظر غرب قرار داشت. بعد آمدن شوروی و مبارزههای ما تمام جهان به لرزه آمد. شما میدانید که کشور ما مورد تفاهم های نیروهای مخالف از کشورهای همسایه، بخصوص از پاکستان قرار گرفت. پاکستان زیر نظر کشورهای غربی قرار داشت و پروگرام های آنهارا عملی میکرد. فندامنتالیسم اسلامی یا بنیادگرايي اسلامی هم یک چیز خطرناک است! این اسلام نیست، یک چیز ضد اسلام است. چون اسلام در اصول طرفدار صلح است و آنها طرفدار جنگند. سؤالی بوجود میآید که آنها طرفدار کیستند؟ آنها هم ضد امنیتند، هم ضد رابطههای کشورها و امروز زیر شعار اسلام پیش میروند، چون مردم عوام تحصیلات ندارند، سواد ندارند و شخصی که یک رسته ریش دراز، یک دستار ماند و یک مندل سفید پوشید، فکر میکنند که او امام است. اما آنها مثل شیطان عمل میکنند، مردم را فریب میدهند. در جنگ 30-ساله مردم افغانستان بسیار هشیار شدند، مردم را فرق کرده میتوانند. این زمینه است و من با اطمینان به شما میگویم، که این چیز در افغانستان صلح را به وجود میآرد.
یعنی شما بعد سقوط ریژیم کمونیستی از ریژیم اسلامی فرار کردید؟
نه. من پیشتر خانواده ام را به آلمان فرستاده بودم. خودم هم پنهان میزیستم. چون یکی از پیشوایان پشتوها محسوب میشدم، میان قوم خودم آبرو و اعتبار زیادی داشتم. همین گونه یک عده از پشتوها خواستند، که برای فرارشان کمک کنم. آنها هم مرا مجبور کردند و ما به پیشآور گریختیم. من از آن جا به آلمان هجرت کردم
شمارا دعوت کردند؟
-من داوطلبانه آمدم. وقتی به کشور خود آمدم، تعجب کردم. بسیاری ها مرا گفتند، که تو آنجا میروی کُشته میشوی! من گفتم، من باید با مردم خود زندگی کنم. برگشتم و در هفتة اول رئیس جمهور مرا مهمان کرد. و از من خواهش همکاری کرد. حتی پیشنهاد کرد که وزیر بشوم
چرا نشدید؟
-اول پیری، دوم روزهای گذشته مان. ما پیشتر برابر آمدن شوروی به مردم وعدة سوسیالیزم دادیم، وعدة آزادی و امن کردیم. برای این آنها فرزندانشان را به صف ما به سربازی فرستادند. بچههاشان فوتیدند، جان باختند، برای ما. اما ما به وعدههامان وفا نکردیم، شکست خوردیم
این گفت و گو در زمان ربانی بود؟
نه، در زمان آغای حامد کرزی.
شما با ربانی آپازیتسیون جدی محسوب میشدید، شاید او با شما گفت و گزار نمیکرد؟
نه. البته، من ربانی را، که در انقلابها بزرگ شده بود، در ملاقاتها دیدم. در حیرت ماندم. به من بسیار اعتنا کرد، احترام کرد و پیشنهاد کرد، که در خانهاش مهمان بشوم. گفتم بسیار با خوشی
شما در خانة ربانی سر کدام موضوع صحبت میکردید؟
ما باید گروه هایی که در تاریکی جنگیدهاند، نزدیک شدیم، ملاقات میکردیم که برای چه جنگیدیم. خودمان جنگیدیم یا مارا جنگاندند. لیکن در همان هفتهای، که او مرا دعوت کرد، کُشته شد. ما آشنا نبودیم. درست گفتید، که آپوزسیون بودیم. با هم جنگ کردیم
از آن که او شما را می خواست قبول بکند، صلح میکردید؟
حالا ما با مجاهدین سابق رابطة دوستانه داریم. میخواهیم، که همه با هم اییم، چون هدف صلح هدف همه مان است. صلح هم مثل آکسیژن حواست، که همه به آن ضرورت داریم. ما باید اول صلح را آریم، بعداً دیگر مسئله را مطرح کنیم. فعلاً در قانون اساسی افغانستان برای هر عقیده و هر کس آزادی کامل است. ما 5-6 سال نیست، که در جنگ باشیم. افغانستان دولتی است، که 30-35 سال باز در جوش جنگ است. اگر مردم اصالت ملی نداشتند، ما خیلی وقت بود که از بین میرفتیم. ما جنگها را تحمل کردیم، سربلند زندگی میکنیم. سالهایی بودند، که برای ما دشوار افتاد. دولت به دست مجاهدین افتاد و این مجاهدان شعارهای اسلامی افراطی داشتند. مثلاً، در مرحلة اسلامی طالبان زنان را از مکتب محروم کردند. حتی به جای مکتبها بیشتر مدرسه ساختند. مدرسه ضروریست، اما برای آموختن علم کفایت نمیکند. برای آموزش فیزیک، شیمی، کیبرنتیک، مسائل الکترونیک، مکتب لازم است. اما آنها خواستند همة این را انکار کرده، به جای این علوم دینی را جایگزین بکنند. و برای این زنان را از خانه برآمدن نمیگذاشتند، که در کارهای دولت شرکت کنند، خانهنشین کردند، مثل قرون گذشته. به این لحاظ امروز در افغانستان دولت موجود، یک دولت مدرن است! دولت زمانوی است. البته یک دولت اسلامی هست و اسلام را رعایت میکند. اما دولت متعصب نیست، اسلامی که دیگران برای ما روبرداری کردند، دولت قبول ندارد. دولت آزادی دموکراسی دارد! شما در افغانستان میتوانید به سادگی به رئیس جمهور مراجعت بکنید
استاد، شما بعد فاصلة چندین ساله به دوشنبه آمدید. چه تغییرات جدی را مشاهده می کنید؟
من تقریباً بعد 25 سال به تاجیکستان آمدم. در سفر پیشین، خواستیم طریق درة ورزاب به خجند برویم. اما راه خراب بود و برگشتیم قفا. این بار من باز خواستم به زیارت رودکی به پنجرود بروم. راه بسیار خوب بود. ما راحت با موتر به آنجا رسیدیم. تغییرات در تاجیکستان شگرف و دیدنی است. در بازارها هم، عمارات نو قامت افراخته، عمارت های کهنه ترمیم شده. من زیاد نیستادم، که کاملا خلاصه بکنم، اما در ظاهر امر همه چیز به کلی تغییر یافته و تمیز است
دوستان صادق و سابق تان را ملاقات کردید؟
-تاجیکان را من بسیار دوست دارم. به من تقدیر بوده است، که پنجاه سال است با تاجیکان آشنایی دارم. من با شادروان غفوراف در جوانی آشنا شدم و بعداً با میرزا تورسونزاده، که در سازمان نویسندگان آسیا و آفریقا، که من هم اعضا بودم، آشنا شدیم و سالهای بعدی از طریق او به تمام شاعران تاجیکستان، چون خودم هم شاعرپیشهام، آشنا شدم. با مومن قناعت، با لایق شیرعلی، گلنظر، مستان، که فعلاً در بین ما نیست گلرخسار. با شاعر آن وقتها جوان و خوشقریحه لایق مناسبات و دوستی خوبی داشتیم. چندین شعرهای سؤال و جوابی داریم
دل میتپد به سینه من لایق آمدست
لایق برای همدمی لایق آمدست
آری، او به من شعری را با نام «شاعر نبردها»را نوشت. آن جا بیتی بود
سوی تو، ای لایق رمز و نبرد
میفرستد لایق عاشق درود
اما متأسفانه، او در جوانی از دنیا گذشت. وقت میگذرد. شما خواهید فهمید، که شعر لایق چه قدر کار خواهد داد. من برای تاجیکان اشعار زیاد دارم. قصیدهای دارم، در بارة آرامگاه میرزا تورسونزاده. سؤال و جواب های زیادی با لایق شیرعلی داشتم، که قسمتی از آن در «صدای شرق» چاپ شده و باقیماندهاش نشر میشود. با مومن قناعت روابط کوهنة دوستانه داریم. او برای زنده ماندن من نقش دارد
چه طور؟
من سال اول انقلاب در فراکسیونبازی داخل حزب محکوم به اعدام شدم. مومن قناعت، در هیئت نویسندگان شوروی که از من شفاعت میکردند، رئیس شده به نزد امین رفته بود. و برای آزادی من بسیار جنگید. وقتی امین، که جلاد دوران انقلاب بود، نویسندگان را برای ضیافت دعوت میکند، او راضی نمیشود و میگوید من با کسی که لایق را حکم اعدام داده است، حاضر نیستم نان بخورم. همین طور من نجات یافتم
شما شاعر هستید، اما به کارهای زیاد دولتی مشغول شدید. دو بار هم وزیر بودید، رئیس حزب و دهها کارهای دیگر. این سیاست بازی ها به فعالیت شاعری شما تأثیری داشت؟
من یقین میکنم، که اگر در سیاست در مبارزه نبودم، شاید از لحاظ زبان و آفرینش کار بزرگی میکردم. حالا هم من پنج دیوان شعر دارم، که سه تا از آن چاپ شده است، یکی دیگر در چاپ است، دیگری در راه. یک رومان بسیار بزرگ حماسی نوشتم، با زبان دری که «مردی از کوهستان» نام دارد. برای این داستان من «هولیوود» مراجعه کرد تا بخرد و فیلم کند. ما آن زمان در مبارزه بودیم و من گفتم که هیچ گاه برای شما داستانم را نمیفروشم. قهرمان داستان آپازیسیون من است
شعرهای شما که سالهای انقلاب به ما میرسید، شعرهای اجتماعی بودند. امروز موضوع شعرهای شما چیست؟
همان طور، مسائل اجتماعی و زندگی مردم. من شعر عاشقانه کم میگویم. در کشورم هم چون شاعر اجتماعی معروفم. سیاست های موجوده را، بخشش را تنقید میکنم. من از آن ماهیانی نیستم، که هر سو آب برود، به آن سو روم، من ماهی مُرده نیستم. از دولت خود راضی هستم، که برای عقیدههایم با من دعوی نمیکند. یعنی هم سیاست میکنم، هم در آکادمی مشغول هستم، هم برای صلح مبارزه میبرم. چون ممکن نیست که ما صلح نکرده، برای اندیشههای اجتماعی مبارزه ببریم. من به جوانان میگویم که موضوعات طبقاتی را یک سو بگذارید، بیایید اول صلح آوریم. کار امروز ما مانند این است، که زمین نداریم، اما جنگ میکنیم سر اینکه گندم بکاریم یا جودار. ما باید اول صلح را بیاوریم، دولت مان را به عرصة کشورهای دموکراتیک براریم، و بعد
یعنی شما طرفدارید که افغانستان هر چه بیشتر به طرف دموکراتیک برود؟
بلی، ما در ابتدا اشتباه کردیم. حتی مارکس میگفت، که برای رسیدن به سوسیالیزم اول باید دموکراسی را طی کرد. اما ما دموکراسی را کُشتیم و دیکتاتوری را آوردیم و گفتیم که این سوسیالیزم است، این درست نبوده است، کار اشتباهی شد
آقای لایق، صحبت مان طولانی شد. آخرین سؤالی که از شما دارم این است که شما دوباره کی به تاجیکستان می آیید؟
البته، تاجیکستان را دوست دارم و اگر عزرائیل به من فرصت زندگی بدهد، باز دوباره به تاجیکستان میآیم. چون کارهای زیادی هست که باید در آینده بطور مشترَک انجام بدهیم
سلامت باشید، تشکر
مصاحب عادل ناظر
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ