صدارت ايوب جان آوا- سمرقند
دختر ناكام
به سوي دشت ميرفتم به ناگاه
بديدم دختري را در سر راه
نشسته بر لب جو ناله ميكرد
گريبان پاره اشك ژاله ميكرد
رخانش زرد و جسمش بود لاغر
به رنج و غم فرو رفته سراسر
نشسته نزد او كردم سئوالي
كه اي دختر چرا آشفته حالي
بگو درد و غمت تا آگه باشم
به اندوه تو همره بوده باشم
جوابم داد آن خاطر پريشان
يتيمه ماندهام، با چشم گريان
بگفتم خيز، اي دختر، عزيزم
بيا همراهم، اي صاحب تميزم
پدر، مادر چو عاشق باشند بر تو
شفاقت بيش بنمايند بر تو
گرفتم دست وي، بردم به مكتب
براي علم سپاريدم به مكتب
بشد خندان و شادان در دبستان
شكوفان چون نهال گل به بوستان
چراغ علم دلشرا روشنا كرد
به كار علم خود را آشنا كرد
شده همصف كنون با كمسمولان
خوشا، فعال گرديده است، الآن
دگر وي دختر ناكام نبود
به محتاجي و اندوه، رام نبود
***
دختر تاجيك
دختر تاجيك، من هم عاشق كار توام
عاشق آداب و هم رفتار و هم گفتار توام
تو به محنت روي خود با فيض گلگون كردهاي
در قطار نامداران محنت افزون كردهاي
تو سعادتمندی صاحب سواد هستي چنان
فرق دارد خصلت خوب تو از هر نوجوان
محنت شايان تو در شهرها آوازه شد
روح طبع من از اين آوازه تو تازه شد
دوستان خرسند از اين پيشرفتهاي كار تو
در همه فتح تو هستيم ما دايم يار تو
دختر هند با تو رقصی كرد او هم وعده داد
هم به صنعت كرده محنت تا شود مثل تو شاد
چون عرب دختر ترا تبريك كرد با افتخار
گفت، ميخواهم بخت با ما شود مثل تو يار
دختر محبوب خلقم، آفرين گويم ترا
دختر باحرمت اين سرزمين، گويم ترا
دختر تاجيك هر دم عاشق كار توام
عاشق آداب و هم اخلاق و هم رفتار توام
***
دوستت ميدارم ترا
از دل و جانم دوستت ميدارم، ازبكستانم ترا
پختهزار آباد و ملك و باغ و بوستان ترا
تو وطن را هستي فرزند عزيز و نازنين
در قطار جمله ياران صاحب اقبال و متين
هر پسر هم دختران تو دلاور گشتهاند
جمع ملتها به آنها دوست و ياور گشتهاند
سرزمين تو شده گلزار و باغ بيكنار
صاحب بر ناز و نعمت، ای ديار پختهزار
پيشرفت تو شده مشهور اندر اين زمان
نام نيك تو شده آوازه بر روي جهان
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ