شعله گلرخی — پاریس — ایران
آرزو
روزهاى خوب
روزهاى با تو بودن
روزهاى سرمهایی پر رنگ
در برفهاى قهوهاى شديد
روزهايى كه كتم را برمىدارم
و مىآيم سر قرار
زيبا و نگران
روزهايى كه باد
تو را وسط آسمان مىبرد
روزهايى كه من پرت مىشوم
خالى از آدمها
بدون زمان
روزهاى چاى
در هوايى سرد
روزهاى دستان داغت
دور استكان زندگىام
و لب هاى پريده رنگت
دوستت دارم من
چه روزهاى آرامى
مثل قرصهاى آرام بخش
در شبهاى سفيد
مثل مادربزرگ
بعد گريههاى طولانى
مثل تو قبل از من
قبل از هرچيزى كه نفس مىكشد
***
بربادرفته
كشورم مرد
سالهاست
قلب هايم را توى ساك گذاشتم
و به جايى رفتم
كه درخت هاى بلندى داشت
به دنبال آسمانی كوتاه
تا بتوانم شب ها لمسش كنم
و روزها فراموشش
به دنبال زمينى
از جنس پيراهنم
تا روزهاى جنگ
مواظب تنم باشد
به دنبال فرصتى عاشقانه
تا قلب هايم را
روى درختها آويزان كنم
سالهاست راه مى روم
زير آسمانى كوتاه
روى زمينى از جنس پيراهنم
امروز اما
قلب هايم تمام شدند
***
آه
به روزهاى دير مىرسم
به عصرهاى دير
به قهوهى ديرى كه تعارفم مىكنى
به چشمان ديرى كه نگاه مىكنمت
مىرسم به يك تلخى
فنجانم را خاموش مىكنم
و چراغها را برمىگردانم توى نعلبكى
حالا مىتوانى
برايم از فرداهاى دور بگويى
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ