فرزانه خجندی – تاجیکستان
هادی جاودانه
وقت با یک ضربه
عاقلان را مجنون
آمران را عاجز
محتشم های آسمان پوی را ذلیل خواهد کرد
نازنینان را زشت
زشتهارا جمیل خواهد کرد
بین، که با دور قمر
تاجهای افتخاری طوق لعنت شدهاند
کیسه الوانها سیهکاسه
بی درمها صاحب سفرة نعمت شدهاند
عشق هایی غلوو خونسردی
نازهایی بدنماتر ز کراهت شدهاند
سرفرازان سرزیر
سرفرویان همه در قلّة عزت شدهاند
قاصدی میپرسد
آیا هنوز هم
دل تو کار میکند یا نه
پاسخش میدهم، که نه، هیهات
دل من رفته است بر تعطیل
آخر از سقف اطلسی
میفتد یک قندل
آخر و ناکجا به گوش قفل بستة ما میآید
شرفة عزرائیل
بس. کفایه
بعد از این در دل خود دیسک دیگر میمانم
دیسک مسرور تورا
عشق، ای ای نامتشابه ترین آیة دل
ای فرید آسمانی
از همه نحس حوادث
پشتیبان یگانة ما باش
در این طریقت زیبا
در این سلوک مبارک به
قلة بزرگ انسانی
هادی جاودانة ما باش
***
نوشباد بی شراب
انگیزهای از «نوشباد دیگر» انا احمدآوا
گلاب مینوشیم
برای عافیت گلها،
برای بخت سفیداران
برای زندگی خورشید
و هم سلامتی باران
برای خندة هر کودک
برای دست دعای پیر
برای هر کهن زیبا
برای هر نو ناتصویر
برای سلسلههای صبح
برای قافلههای شام
به احترام همین لحظه
که میتپد دل ناآرام
برای بهمن و فروردین
برای رفته و آینده
برای من، من نالایق
برای تو- توی ارزنده
برای آنکه جوانی رفت
ولیک مُهر منور ماند
بهار رخت کشید، اما
هنوز غنچه دل تر ماند
برای خطه اجدادی
فضای رایحه پرورده
به شکر، شکر کوه و وادی
به شکر خلق نظرکرده
الا، سپیدة پاک آین
الا طلوع شکر پاره
اجازه ده، که دلم گوید
تورا درود دیگرباره
برای هر ضربان دل
که هست ترجمة یاهو
برای من، ز برای من
برای تو، ز برای تو
گلاب مینوشیم
تا زمانی، که میدهد اجازت گلاب نوشیدن
او، فقط او
***
هشدار
نفری رفت به آن سوی پردة نیلی- به بلورستان
تا قیامت نمیشود هموار
همچنان پشته نو
پشت کوز گورستان
به روی ما و تو هم
دیر یا زود بسته خواهد شد
در این کهنه سرا
این غمستان و این سرورستان
دوست، این موسیقی قدیم را هنوز میشنوی
در قفس سینة من
اصلاً این کهنهکتابی، که دوهزارساله میخوابد
نوترین است، نوترین گزینه من
چیست، میدانی، چیست، میدانی
کیمیای دیدار
بیا، که چشم کُشاییم چون در نیسان
با عطسة بهار
بیا، که آیینههارا رها کنیم آخر
از هجوم زنگار
بمان، که رنگ به رنگ
آرزوهای اطلسی بیافرد
این دستگاه بیبدل آرزوبرار
بر حرمت محبت
این خطکشان آمده و نآمده
بر جان انتظار
برخیز، زنده باشیم، ای یار
برخیز، زنده باشیم یک بار
لااقل یک بار
***
در این بهارترین لحظهها جوانی کن
برون ز حاشیه عشق گلشنانی کن
دل سلامت تو از تپش مرخص نیست
سپاس جایزه یار آسمانی کن
از این حیات دراز، ای دو عصر غم خرده
تو نیم ثانیه را صرف شادمانی کن
بزی، منیرترین افتتاح هایی را
به احترام همان یک سر نهانی کن
هزار نامه به نام تو بازمی گردد
هزار نامه به عنوان یک نشانی کن
تویی، که بر بشریت شریعت آموزی
هر ابتکار، که ای عشق، میتوانی، کن
در اندرون دلت گرچه من نزیستهام
تو باز در دل من باش و زندگانی کن
***
درود، ای قاصد فردا، شبت خوش باد و روزت خوش
نو انشایی و نا افشا، شبت خوش باد و روزت خوش
وداع، ای رفتة شیرین، شبت خوش بود و روزت خوش
درود آیندة زیبا، شبت خوش باد و روزت خوش
چه میرقصی درون خانقاه سینه روز و شب
دل، ای دل، سالک تنها، شبت خوش باد و روزت خوش
اگرچه زیر دست توست، نتوانی چشید آخر
از این قند و از آن حلوا، شبت خوش باد و روزت خوش
چه گلگردان، چه عطرافشان، چه جاناجان محبت رفت
به یادش نیز سلمنا، شبت خوش باد و روزت خوش
الا، انسان، در بسته، به روی خود، برای خود
تو کی وا میشویی، کی وا، شبت خوش باد و روزت خوش
محبّتنامههای من به عنوان بنی آدم
در آن بالا بشد امضا، شبت خوش باد و روزت خوش
***
بگذار زیید یک دم خورشید در آیینه
خورشید منا، خوش باش در آن طرف سینه
بر شو، که تو هم باشی هممرتبة خورشید
خورشید نمیترکد با بامبه و با مینه
با کوچه شتابی ها این جمعه و هر جمعه
بازار روی، ای دل، یا مسجد آدینه
عشق آمد و شاهانه قانون دیگر آورد
دل را بنمود آزاد از پرورش کینه
این عشق برینی را بردیم به فرداها
آن عشق زمینی را ماندیم در آن دینه
اما تو زمینیی، یعنی که برینیی
سبزی، همه دم سبزی، ای یاد بهارینه
در کهنگیام منگر، این نو شدنم را بین
نوروزم و میآیم چون گندم سبزینه
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ