شکریه عرفانی — غزنی — افغانستان
ابرهای سیاه
موهایم را کوتاه کرده ام
میدانی؟
زیبا ترم کرده است
گونه های رنگ پریده
موی آشفته
و چشمانی که دیگر برای تو نخواهند گریست
نگران چه هستی؟
دنیا به آخر نرسیده است، عزیزم
پس از من
باز هم به زمستان های تازه ای که از راه می رسند
عادت خواهی کرد
به لبخند همسایه ات
موشی که در دیوار خانه ات لانه کرده
پس از من
به عطر تمام زنانی که همبسترت می شوند عادت خواهی کرد
کافی است برف ببارد
و تو چتری در دست داشته باشی
ما هردو از دو فصل دور به هم رسیده بودیم
نه شوق علف های تازه از پاهای برهنه ی من رفت
نه ابرهای سیاه از آسمان تاریک تو
نشنیدن آوازت زیباترم کرده است این روزها
***
جان جانان
دست بکش بر اندامم
که فراز و فرود جهان است
تو را به جان خویش فرا میخوانم
و لبریزت میکنم از عشق
به آغوشم بگیر
با جهان یکی شو
شادی از اینجا آغاز میشود
خلقت از اینجا
مرگ از اینجا
به آغوشم بگیر
و جهان را دوست بدار
جهان را با تمام مزارع تریاک و گندمزارهایش
با خوشه خوشه کلاهکهای اتمش
تاکستان هایش
و مرا دوست بدار
با غمهایم، شادی هایم
جهانی هستم که تو را به خویش فرا میخوانم
و میخواهمت که لمس کنی عریانیام را
تا آشکار شود بر تو
حقیقت آیات خداوندگار
هیچ پیامبری جفت خویش را به آسمانها نبرد
من آسمانم
خاکم
دریایم
و تو در آغوش من جاودانه خواهی گشت
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ