نازی کریم — افغانستان
تهی…
نگاه میکنم
به چوکی مقابل میز
به بادبزن در سقف
و یکه کبوتر سپید
میان الاغ ها
نگاه میکنم
به دروازهبان کنار در
به آموزگار در صنف
به دانش آموزش روی نیمکت
نگاه میکنم
به کنار خود
به راست به چپ باز به راست
به آسمان
به چهار بعد تهی
اینجا کنار من
در سینه من
در سینه من
در سینه من
جای تو هنوز تهی است
***
باران
باران میبارد
و سبزه ها روییده است
پرنده به آسمان
و به پنجره
به پنجره و باران
به بالهایش و پنجره
به آسمان
به گل ها فکر میکرد
بوی بهار میرسید
عطر شگوفه ها
پرنده همچنان نگاه میکرد
اما این بار نه به پنجره
نه به بالهایش
بلکه به کوه های دور
به رنگین کمان بعد از باران
مدتی نگاه کرد
آسمان سرخ تر شد
و شب فرا رسید
اما پرنده همین طور نگاه میکرد
خاموش و ساکت
نگاه میکرد
باران را
آسمان را
بالهایش را
و پنجره را
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ