رعنا زائردخت- تاجیکستان
هوا سرد است در بیرون
هوا سرد است در بیرون
هوا باران میریزد
سما از جیب هستی
غصههایش
دانه-دانه
ریز- ریز ریز دارد
بگو با که ستیز دارد؟
همین باران نیاز بر
لطف من دارد
از این رو نالهاش بر گوش من فارد
دو روزگاری
دو نوعی از گریستنها
دو نوعی از زیستنها
کسی اشکم ندیدنها و
باران را چه دیدنها
کسی فهم میکند
یکریزی باران
چرا ریزد، کجا ریزد و
برچیند غم باران
بر دامان
بگویم فرد با ایمان
بگو، درک چنین معنی
بداند از کجا و کی
به قلب آسمان آمد؟
برای جان تو آمد
برای جان من آمد
برای جان جان آمد
***
یک لحظه دیدار
یک لحظه دیدار تو بر من خبری بود
آغاز تماشای جلای سحری بود
یا رب، چه خیالست و چه خوابست و چه تدبیر
تسلیم تو گشتن ز تحیر اثری بود
محو تو چرا گشتم و از دست بشد دل
سودای مگو درد تو سودای سری بود
من با چه نیاز آمدهام بر در خورشید
او سایه برافکند، که بهرم ثمری بود
مأموری دل را دیگر از ما چه تو پرسی
اندوهکده راز دل خون جگری بود
هر مصرع شعرم بکند ناله به یادش
گر درک نکردست کسی، بیخبری بود
هر شاخ گل عمر شده غرقة صدبرگ
این شبنم اوراق گل از شعر تری بود
رعنا، ز سخنهای تو خوشحال شدستم
مسعود نشد هر نفری بیبصری بود
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ