فریبا صدیقیم- لوس انجلس- ایران
تا تو
نزدیکترین راه تا تو
خیال باطل کبوتریست
که روزانه پرهایش را به هم کوک میزند
و شبهای بیشمار
رویای تو را دور میزند
به شمارهی بارانهای این شهر چتر خریدهام
به تعداد سیگارهایش دود شدهام
و به اندازهی قتلهایی که اتفاق نیفتاد
سرم را بریدهاند و راهیام کردهاند به ناکجا
در زنبیلم همیشه سه چیز هست
تلفنی که از بند ناف زمین جدا مانده است
زنی که هرگز عاشق نشد
و … سومی یادم نیست
حالا بگذار تلفنها مدام زنگ بزنند
و تو پشت تمام مکالمهها غایب نشسته باشی
با لبخندی که کش میآید
و رفته رفته آب میشود و قطره قطره روی رویاهایم میریزد
فرقی هم که ندارد
بود و نبودت قطره بارانی است که سیب خیال مرا خشک میکند
خیال مرا خشک میکند، اما
در زنبیلم همیشه مقداری باران هست
و سومی یادم نیست
سرم را بریدهاند و راهیام کردهاند به ناکجا
صندلیهای خالی نشست کردهاند
این خالیترین مهمانی جهان است
آخرین دور رقص را با باد چرخیدهام
تنها من بودم انگار
و تلفنی که لال شده است
دنیا شناگر ماهری میخواست
دنیا شناگر ماهری میخواست
***
دو زمستان
چشم میگذاری
من در لباس تنگ نوزادیام پنهان میشوم
یک….. دو…… سه سُک سُک
همه پیدا میشوند
و من بین دو زمستان گم میشوم
آسمان روی ابرها خوابش برده
حتی دیگر چای داغ هم جان زمستان را گرم نمیکند
و کرسی مادر بزرگ
گردن بندی را که از دانههای برف ساختهام
آب نمیکند
چشمهایم را میبندم
یک…دو…سه
همه گم شدهاند
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ