منظوره جوره آوا – سمرقند
یاد تو
گم كن، ای دوست، بر صورت دلم
زندگی از سرنوشتم، قاتلم
پنجه نرم و بلورین سرور
شد گسسته نیمهای ناعادلم
پرده از رخسار ننگین میكشم
چون بدیدم سرد گشته آغوشم
میرسد آن بوسه گستاخ شب
بر وجود روز ببریده خوشم
سینه نامهربانم تنگ تنگ
دَهر دل از یاد تو بگرفته رنگ
من ببوسم دوستی را با لئین
نپذیرد ناموس، اگرچه هیچ رنگ
میسرودم عشق را بر آدمان
میگرفت ابر بلا، اطراف خوان
موئیدن از مرغ حق دزدیدهام
تا نگردد موجودم تنها روان
عشق بهتر است از قلب زبون
اشك غماز دیدگان لغزیده است
زنده گردید خاطرات یاد تو
چون بدیدم بلبل آغشته خون
***
درد عشق
عشق خود پنهان نمودم یك قلب ناشكیب
میكنم عالم معطر، گفته بالید همچو شید
عقل كل معزول او را گوئی، لیكن آخران
با دلی آواره رفتم بر چمن، چون عندلیب
ظاهراً ذكر خدا، اما سیهگر در نهفت
زاهد خلوتنشین دامان پاك، آلوده گفت
سیل نكبت بر سرم میبارد اندر هر قدم
اندرون ژرف ننگم، دورم از هر خواب و خفت
چون سپندم در هوای عشق میسوزد تنم
من گریزان از شرارم، لیك بیش از گلخنم
من گل بیباغبان بشكفتهام، ای بیخبر
از گلستانم مبر امروز، زیب گلشنم
تا بتابد دامن خورشید معنی در سرشت
درد عشقم را چو رابعه، به خون خواهم نوشت
آفریده برخلاف خواهشم بهر سرور
گرچه من را نالهای بنوشته بود، این سرنوشت
***
سایه پرنور
دل سرشك دیده میبارد كنون
چون نظر او را بیفتاد اندرون
قسمت نی میرسد یاد مرا
رقص غم پیچیده هستی قدر خون
درد و اندوهی فرا بگرفته سر
تكیهگاه میجویم از هر رهگذر
مثل مادر اشك آب دیدگان
میكنم با خنده پنهان از نظر
سایه پرنور را دیده زدور
تركش اندوه شنیدم با عبور
مرگ افتاده ز پا اما برون
آدم آورد بهر من از بین حور
آه پر و بال ضمیرمرا مدار
میوزید، بوسیده دل، بیاختیار
صید بودم، محبوس ناكام یأس
لیك حالا بود نشاط میل و ایثار
دیو و دد از باطن او باك چیست
هر نگه این قلب صد پاره شكست
پنجه او حلقه بود اهدا ز مرگ
شد حقیقت یار من، رؤیا گسست
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ