کریمه ملزم پرکار- افغانستان
عشق
پیر شد فاصله ها عشق جوان است هنوز
پاره ی خاطره ها ورد زبان است هنوز
دشتِ تب دار به امید نوازش خفته
ابر بالای سرِ بحر روان است هنوز
چهره آراسته تصویر تو تا حسرتِ من
خون این مرحله از دیده چکان است هنوز
بوتل عطر حیات از تو تهی شد دیریست
بوی لبخند تو در شیشه نهان است هنوز
دستم از نقدِ نگاه تو تهی گردیده
سبحه ی ذکر تو سرمایه ی جان است هنوز
***
برق تلاش
تنگ است آسمان و صفای ستاره نیست
یک گوشه هم ز پیرهن عقده پاره نیست
یک توته نور هم نطراود زگوشه ای
در دست آرزوی فلک نیز چاره نیست
جمعی به نبض تیره ی شب خو گرفته اند
امید شان به لطف طلوع دو باره نیست
پاییز شان دمیده به رگهای سبز باغ
کوچ طراوت است و نوید بهاره نیست
هی می چکند از خود شان تا حریم یاءس
در چشم شان صفای سپید نظاره نیست
جمعی دگر به دبدبه ی او امید وار
در طول عرض شان به جز از استخاره نیست
اما یکی ز برق تلاش و امید علم
شب را سپید کرده به فکر عساره نیست
***
آ یینه ی فردا
مهر تو زلال آرزوهای من است
سرمایه ی احساس بلندای من است
تشریح نهاد من ز چشمت جاریست
تصویر تو آیینه ی فردای من است
***
سجاده ی اعتماد
از بام افق طلیعه ی نور دمید
پیغام سپیده را زمین باز شنید
سجاده ی اعتماد دل ها شده باز
کز باغ دعا هزار گل باید چید
***
اوج تمنا
دردی ست به جان دل بی هم نفسم
در بستر ایام درون قفسم
کو دستی که این پنجره را باز کند
تا اوج فلک های تمنا برسم
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ