نجمه زارع – ایران

پژمان

دو ساعتی که به اندازه‌ ی دو سال گذشت

تمام عمرِ من انگار در خیال گذشت

 ببند پنجره هارا که کوچه ناامن است

نسیم آمد و نشنید و بی‌ خیال گذشت

درست روی همین صندلی تورا دیدم

نگاه خیره ‌ی تو، لحظه ای که لال گذشت

 چه ساعتی‌ است ببخشید؟… ساده بود اما

چه‌ ها که از دل تو با همین سوال گذشت

گذشت و رفت و به تو فکر می‌کنم، تنها

دو ساعتی که به اندازه ‌ی دو سال گذشت

 ***

سراب

وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود
باید بگویم اسم دلم، دل نمی‌شود
دیوانه‌ام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانه‌ی تو است که عاقل نمی‌شود
تکلیف پای عابران چیست؟ آیه‌ای
از آسمان فاصله نازل نمی‌شود
خط می‌زنم غبار هوارا که بنگرم
آیا کسی زِ پنجره داخل نمی‌شود؟
می‌خواستم رها شوم از عاشقانه‌ها
دیدم که در نگاه تو حاصل نمی‌شود
تا نیستی تمام غزل‌ها معلق اند
این شعر مدتی‌ست که کامل نمی‌شود

***

آرزو

از خاطرات گمشده می‌آیم تابوتی از نگاه تو بر دوشم
بعد از تو من به رسمِ عزاداران غیر از لباسِ تیره نمی‌پوشم
در سردسیری از منِ بیهوده وقتی که پوچ و خسته و دلسردم
شب‌ها شبیه خواب و خیال انگار تب می‌کند تن تو در آغوشم
تکثیر می‌شوند و نمی‌میرند سلول‌های خاطره‌ات در من
انگار مانده چشم تو در چشمم لحن صدای گرمِ تو در گوشم
هرچند زیر این‌همه خاکستر، آتش بگیر و شعله بکش در من
حتی پس از گذشت هزاران سال روشن شو ای ستاره خاموشم
بعد از تو شاید عاقبت من نیز مانند خواجه حافظِ شیراز است
من زنده‌ام به شعر و پس از مرگم مردم نمی‌کنند فراموشم

Наҷма Зореъ – Эрон

Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед
Telegram, Facebook, Instagram, YouTube

Акс, видео, хабарҳои ҷолибро фиристед: Viber, Whatsapp, IMO, Telegram +992 98-333-38-75


Шарҳ

Назари дигар доред? Нависед!

Leave a Reply

Ваш e-mail не будет опубликован. Обязательные поля помечены *