سهیلا میرزایی-ایران
قفس
زنی شبیه ذوزنقهام
تکثیر و هی تکثیر میشوم
گوشهام در پنهانکاریهای تو پناه میگیرد
گوشهی دیگر از لاس شبانه باز میگردد
گوشهای هم گوشهگیری میکند
هی میخواهد بگوید بیهودهام بیهودهای
گوشهی دیگرم قاه قاه میخندد
و میگوید: بی خیالِ همه
گوشهی دیگر کمی آن طرفتر
راست ایستاده است و هی میگوید:
دیر است زود باش
و من هول هول میبلعم
همه چیزرا میبلعم
گوشههایم که سخت شبیه من هستند
همیشه هم گوشههای ذوزنقه نیستند
گاهی به مربع میمانم
و در آن چهارتاق خفه میشوم
گوشههایم که به جان هم میافتند
قی میکنم
و برای ناتوانیام دلم میلرزد!
***
اتکا
از کجای سرم می افتد
وقتی میان دقایق تکه های پیراهن برهنه می شوند
از کجای سرم گذشته بود
از کدام نقطه اتفاق را انداخته بود
که دانه های سرد به حلق چشمانم برگشتند
که کلمه نه خدا بود که خار
یادم باشد پای هر حرفی آب بریزم
و درختی بکشم
که جای امن حروف باشد
آنجا که از سرت سر می روند
***
جادو
به هر رنگی نقاشی ام کنی
خیانت خواهم کرد
چندش از چشم کبود جنین ام
دهان بازی که وا برود
بیافتم از شکم پاره
شاخک های سیاه در گلویم گیر کنند
حق هیچ هق هقی
این جنین در شکم
یک مشت هوا بلعیده است
ای ای ای
هوایم را داشته باشید
ترس ام طردم می کند
از کشیدن صندلی تا پاهای رها
برای هر دانه کلمه
اسپندی آتش کن
دودش دردانه ام کند شاید
از هر جای کلمه بنویسی ام
خیانت خواهم کرد
از فرق سر تا پای ران
به سین ات هیلا هیلا
به لایت نیز خیانت می کنم
***
بیهوده
چه از عرض دهان ام رد شوی
چه دایره شوی سیاه که بالا بیاورمت
انکار نمی کنم
که واژه ها در قلمرو مرگ قدم زده اند
سایه ای که رویش لیز می خورند از گم تا کو
گور تا تو
مخدوش ام کرده ای
خنده می ریزی روی دندان های هرز
کرم های کر
از روی دست ام ننویس
ها الف ها زیاد شده اند
از رویت می برند
با یک نقطه زیر سرم به چشم هایت
زل خواهم زد تا کور
رنج هزار قاف در شکم های بالا آمده
بادتر کرده است
خواب هایی که از دار سیاه شوند
عابری که چراغ قرمز آتش بزند
انکار نمی کنم
شهر بسوزد
نیمی از تو پیاده شود
روی سطرهای خاک
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ