فریبا دهقان- ایران
لبخند…
غرق تنهایی خویش
بیقرار لحظه ها
پشت لبخندی ملیح
گریه کنم بی صدا
کوره راه جستجو
سکوت فریاد میزنم
گو به کدامین گناه
اینچنین آویز کردنم؟
این بها که پرداختم
به دنبال عشق بود
نه خطا
عشق در کیش من
بودن است و خواستن
جرمی جز این نداشتم
به گمانم در جمله سخن
***
در پرده
درون آینه تمثال یک انسان بینم
فارغ از آنکه این تمثالرا
نائب آن دارد
ز گنجینه جمال ارثی فراوان دارم
چه سود اما؟
که این جرم تقاصی بس گران دارد
گر هم همدمی باشد
به حکمش بباید پس پرده ها نشینم
ورنه مهر روزگار
بهایم بین به چه سان دارد
به وقت جنگ درون بازووانم قصور توان دارم
به ناچار سر فرود آرم
که او حق خرد دندان دارد
به هر گوشه از جهانم بنگرم
خودرا چنان یابم
که آینه هم گوید
ای زن
به گمانم این تنرا نائب آن دارد
نخواهم تقدیری دگر جز این تدبیر
شکوه از رای زمان دارم
که بامن قصد گران دارد
***
بهانه
تنرا پر از بهانه کن
بهانه نوازشم
مثال گلبرگ خزان
بوسه بزن به آرامشم
من گمشده ای در عشق تو
کی پیدا شود نهان من؟
این بی خبری از آن توست
یا که شود از آن من؟
یارم
صدایت میکنم
دلم
هر شب هوایت میکند
خودرا
بسان شمع این چشم فدایت میکند
آری
فدایت میکند
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ