بهار سعید — آمریکا — افغانستان
بیا در بسترم امشب
ز عشق آتشین تو به سوز دیگرم امشب
به رویائیکه می بینم تابی بـر سرم امشب
چو قرص ماه آتشپاره افتی در برم امشب
بدستان تو می بخشم تن عصیانگرم امشب
بیا در بسترم امشب
برای حس گرمایت به حسرتگاه تنهایم
به بستر بی تو میسوزم، به آتشگاه بیجایم
چو شاخ عشق تر روئیدای این حرص زیبایم
که داغ بوسه هایت گل زند برپیکرم امشب
بیا در بسترم امشب
بروی شانه هایت ریز، عـطـر تـازه ی مـویم
به دور گردنت پیچد دو دستم تا به بازویم
به تنگ سینه ات بفشارجسم داغ و خوشبویم
به شعرم بهر آغوشت خودم عریان ترم امشب
بیا در بسترم امشب
فرار از خود نمایم در بر و دوش تو میگردم
ز هر سو در تو می پیچم، عسل نوش تو میگردم
به شور و شوق سرمستی هم آغوش تو میگردم
دوتا پیکر یکی گردد، ترا در خود برم امشب
بیا در بسترم امشب
***
دلبرآفرين
گر صبای عشق در پيراهنم افتاده ای
در غزل پيچيدنت را دامن افشانی کنم
يا فرويت ميکشم در سينه ی احساس دل
در نفس هايم ترا عطر گريبانی کنم
يا که برخيزم ترا در قامت انديشـه ها
درخيالستان لطــف صبح خود بنشينمت
در تراوت زار رنگين تخـيل های زن
از نمای رستن تاب و تبم برچينمت
تا ترا گل ميکنم در خوشه های آرزو
پنجه ی پندار من گلواژه چينی ميکند
کی تو هستی آنکه خيزی از تغزل های دل
عشـق زن اينگونه دلبر آفرينی ميکند
***
عـروس
مرغک شکسته بال لای لای مادری
غم نوشت کودکش به نوحه ها گرفته
می سرود
دخترم! عروس قرن من!
در شگوفه های کودکی
از چه فصل برگ و باررا به گل نشسته ای؟
ترسم همچو من
خوشه ای نچيده از بهار زندگانيت
پيرمردی در کمين بخت تو ستاده
چنگ می زند به جلوه خيز قد نماييت
می برد ترا به بازوان زرد خويش
تيشه بعد تيشه می خورد
قامت رسای سبز نوجوانيت
يک شباب عشق را
می زند خشک
در تراوت جوانه های گلفشانيت
برگ های آرزوی ريخته
دامنی ز خار
می زند بديدگان شادمانيت
زخم تر به ناله ات گرفته
دردها دريغ ها ترا خميدنيست
دخترک بخواب رفت و مادرش گريست
مادرش گريست
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ