انیسه منان آوا- تاجیکستان
سراب…
آنی که به دل دیر رسید، زود برفت،
آتش به میان نهاد و چون دود برفت.
با مهر کمش اگر چه شکری گفتیم،
صد درد و ستم به سینه افزود، برفت.
چون نار خلیل روان ما ناسوخته،
افسانهصفت به سان نمرود برفت.
از بهر محبتش ز خود بگذشتیم،
رحمی به دل شکسته ننمود، برفت.
از عشق به ما رسید اگر خامه و شعر،
با دست تهی و ظلم و بی سود برفت.
***
خودکامه…
دیگر من قاتل عشقم،
که طفل عشق را کُشتم.
درون محبس این دل،
غم او میزند مشتم.
دیگر من دشمن دردم،
که عمری اشکهایم ریخت.
در این حسرت سرای دهر،
عجب خاک وجودم بیخت.
***
برباد رفته
افسانه زیاد گفتم و افسانه شنو نه،
آرزوی نهان کشتم و موسم درو، نه.
در کوچه عمر با سر و پا خوب دویدم،
تکرار کهن دیدم و یک جاده نو نه.
در پیش شما راه صواب، راه خطا بود،
بر مسجد عشق ابدی پایی برو نه.
گر جرم پدر خوردن گندم بهشت است،
این کوه گناهم به نظر خرمن جو نه.
ای وای، پشیمانی دل دور و دراز است،
از عشق تو یک بخت نکویی به گرو نه!.
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ