اندیشه شاهی — افغانستان
تو بهانهی شعرهای منی
از خواب كه بلند میشوم
روزهای خوشبختی ام را كنار تو میشمارم
و بدبختی جهان را به دست باد میسپارم
و خاطرات شیرین مان را تند تند مرور میكنی
كه هنوز هم زنی تنهاست در یاد تو
میایی كه مرحم زخمهایم شوی
پنجره كه میگشایم
همچو شب خاموش میشی
من محو میشم در نگاه تو
نگاه تو كه روشنی ندارد
اما بوسه هایت آرامش هر درد منه
تو دُعای مادرم هستی
كه در رگ های من تكرار میشی
تو سرباز انقلابی منی
تو خرگوش انقلابی منی
تو آرامش روح منی
تو بهانه ی شعرهای منی
تو میوه ی ممنوع در باغ منی
تو تكرار شدنی نیستی
و من فارغ از خستگی هایم
وقتی به دیدنت میایم
با زلف های پریشان
نگاه هیجان
سیمای پُر ز امید
دامن كوتاه ز غمها
دستان مهربان
قلب عاشق
و یك سال دیگر افزوده میشود
در عمر تو
كه با هم بودن را تجربه كنیم.
حالا كه نیستی
بودنم و بودنت غزل ناب بودن ها شده
كه حتی نخواهم دوستت بدارم
فراموش نمیشم
با جرعه های بوی بوسه های یاس
و كم كم سایه ی دنبال ام میاید
پا برهنه رویاهامان را برهم میزند
و دلخوشی امید آسمان را می بلعید
لبت بوسه زنم كه جای لبهایت
شمع امید بسوزانم
حالا بی باك
افتاب را در كیف ام
جهان را در آغوش ات
خوشبختی را در لبخند ات
زندگی را در تو تجربه میكنم….
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ