تاجیکان خرافاتی و ایرانیان فرهنگی
مسعود میرشاهی-رئیس انجمن رودکی، عضو هیئت مشاوره «تاجیکستان» به اداره هفتهنامه برای ملاقات با هیئت ایجادی تشریف آورد. در دایرة ملاقات صحبتی داشتیم با موصوف که پیشکش خوانندگان میسازیم.
باری از خانم صورتکشی، که مدت زیاد در تاجیکستان بود و باش دارد، پرسیدم:
-فرق میان تاجیکستان و ایران در چیست؟
خانم گفت:
-حکومت ایران دینی و خرافاتیست، اما مردمش فرهنگی، حکومت تاجیکستان دموکراتی و دنیویست، اما مردمش دینی و خرافاتی…
این سخن خانم صورتکش گمان دارم از واقعیت دور است.
-این گفتة خانم حقیقت دارد. واقعاً حکومت ایران اسلامیست. به نزدیکی یک شاعررا 20 سال زندانی کردند، به خاطر یک افسانهاش. اما مردم ایران فرهنگی هستند. در ایران مذهب بار سنگینیست، اما مردم زیر آن هر کاری که خواهند میکند. مخصوصاً، خانمهای ایرانی بر ضد ظلم و استبداد، شدیداً مبارزه میبرند. جوانان ایرانی هم خیلی فرهنگی هستند. با کمک بیواسطة من آنها در پاریس انجمن «جشن بینالمللی نوروز»را تشکیل کردند. همهساله در مرکز پاریس پنج روز چارهبینی میگذرانند، برنامه درست میکنند. در گذراندن این چارهبینی تمام ایرانیهای اروپایی شرکت میورزند، دستگیری میکنند، اما یک افغان یا یک تاجیک نه شرکت میکنند و نه دستگیری. اگر هم یگان تاجیک شرکت کرد، کارش در گوشة میدان ایستادن و به روزنامهنگاران همصحبت شدن است. در مورد تاجیکستان، مردم واقعاً زیر تأثیر خرافات مانده است. من میفهمم، شما نو از زیر استبداد شوروی نجات یافتید. گرچند، اگر شوروی نمیبود، تقدیر شما امروز مثل افغانستان میشد.
مردم ایرانینژاد معدة کلان دارند، همه چیزرا هضم میکنند. به این سرزمین جنگجوها آمدند، شاهرخ میرزا هم آمد و الغبیک هم، اما نتوانستند به فرهنگ این مردم سرپوش گذارند. برعکس، خودشان در تکیه به فرهنگ آریاییها قامت راست کردند. الغبیک تا زمانی که در دست ایرانیها بود، ستارهشناس بود، وقتی به دست خودشان افتاد، از جانب پسرش کُشته شد. آنها با سر خودشان هیچ گاه رشد نمیکنند، پیش نمیروند. حتی عربها هم بی ما پیش نمیرفتند. اما، متأسفانه، امروز مردم بیسواد زیر تأثیر آنها ماندند. مثل همین، مذهبیان مانع رشد ایرانینژادان شدند. ایران مملکتی بود، که با اروپا طعنه میزد، به چه حال افتاد، صد سال قفا ماند. تاجیکان هم زیر تأثیر مذهبیان ماندهاند.
ببینید، استادی در دانشگاه طبی شما به من میگوید که «کیمیای سعادت» غزالی را به دانشجویان ترغیب میکند.
-ترغیب کردنش چه بدی دارد. «کیمیای سعادت»را چون یک دستآورد نادر فرهنگی میشناسند. به نزدیکی آکادمی علوم تاجیکستان آنرا در 8 جلد با صفت بلند نشر کرد.
-«کیمیای سعادت» مال غزالیست. همین شخص میگوید که یکی از آفریدههای نجس در دنیا زن است. او تقسیمبندی کردهاست و پس از خرگوش و خوک زنرا گذاشته است. باز شما آنرا ترغیب میکنید. کسی سؤال نمیکند، که این مرد مادر ترا، خواهر ترا پستتر از همه حیوانهای نجس گذاشته است. باز مردم شما، بخصوص علما به این کتاب اخلاص دارند. از روی گفتههای آنها عمل کنید، تقدیرتان بهتر از سوریه نخواهد شد. شکر که ایرانینژادان در طول 1400 سال مثل گفتة آنها نکردهاند. اگر دقیق نظر اندازید، در سوریه و لُبنان و لیبیا هیچ عربی وجود ندارد، اما آنها، که تمام آیینهای باستانیشانرا از دست دادهاند، مثال در مصر، با داشتن آن همه اهرامها و تمدن پیش از میلادی دمبال یک خر هستند و هیچ اصالت ندارند. ما با کوشش فرهیختگانمان هیچ گاه خار و ذلیل نشدیم، اما یک سورییگی بدبخت، که عرب نیست، به عنوان یک عرب روزش سیاه است. ما هم اگر از اصالتهایمان دور شویم، عرب میشویم، چون مذهبی هستیم، چیزی بیش از سوریه نخواهیم شد. سوریه گیها بسیار مردم باسواد هستند و سطح سوادشان از تاجیکها به مراتب بلندتر است. اما حاضر دربدرند. تمام برنامه هایی، که ملاهای شما این جا راهاندازی میکنند، قدم ماندن به تقدیر سوریه است. اینها مردم بسیار خوفناک هستند. مسجدی که عربها در اسلامآباد ساختند، سبب شد، که دو کشور-پاکیستان و هندوستان 40 سال باز در جنگ بجوشند. مسجدی که در دوشنبه بنیاد میکنند، به همین بلا گرفتار میکند. اگر زمان پیش از این جا پنج هزار به حج میرفتند، با ساختن مسجد پنجاه هزار میروند و پنج میلیون پول نقد شما، که خارج کشورتان میشود، به پنجاه میلیون میرسد. اگر این مبلغ هارا در مملکت خودتان صرف کنند، ببینید چه قدر پیشروی میشود. آنها از دنبال مشتری میگردند.
-هستند کشورهایی که از حساب حاجیانشان فیالصدی از عربستان سعودی بخواهند؟
-هست، ایران. ایران میگوید، که اگر این خانة خداست، باید مثل واتیکان شود. واتیکان بیمارخانه میسازد، مکتب میسازد، اما در هیچ کجا کلیسا نمیسازد. پول واتیکان کمکپولی میشود، دارو میشود، واکسینه میشود، اما از مکه خرج استراحت شیخها.
ما در فرانسه، در یک جشن شرکت کردیم. بچه عرب، که پول حج شمارا میگیرد، یک شیشه 5 هزار دلاره شامپاین را به خواننده (حافظ) میدهد. خواننده، آنرا میکُشاید و به سر و گردن مردم میریزد. یا همه عربها، که فرانسه میآیند، ماشین های 2 میلیوندلاری دارند. از کجا؟ از پول حج شما. پادشاه عربستان سعودی با 600 نفر میآید و 2 کیلومتر ساحل بحررا برای استراحت دو هفته با خرج 60-70 میلیون دلار بند میکند. مردم باید فکر کنند، که پول آنها کجا میرود. خانه خدا باید مجانی (بیپول، رایگان) باشد. اگر خدا در بیابان عرب نفترا فراوان کرده است، چرا عربستان سعودی نمیگوید، که بیایید خانه خدارا بی پول زیارت کنید؟ اگر یک سنت پولتان کمی کند، شمارا از آن جا برمیگردانند.
-در قلمرو تاجیکستان مثل انجمن رودکی هست بنیاد به نام امام خمینی، هست انجمن رودکی دیگر هست رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، مثل جایزه منوچهر فرهنگی، هست جایزه به نام امام خمینی. چه فرقیتی میان کارهای شما هست؟ چه مخصوصیتی هست، که شمارا متحد یا برعکس فرق میکناند؟
-به کلی فرق دارد. اصلاً من نمیخواهم، که کار ما با کار آنها مقایسه شود، اما چون شما سؤال کردید، مجبورم جواب دهم. آن کارهایی که ما میکنیم، در اساس خواسته و طلبات شما صورت میگیرد. مثال میگویند که کامپیوتر لازم است، ما اینرا انجام میدهیم، اما دیگر از پی آن نمیگردیم. آن چیز چه گونه استفاده باید شود، کار ما نیست. مرکز خمینی و رایزنی برای ترویج انقلاب اسلامی راهاندازی شده است. ما در اروپا با آنها مبارزة شدید میبریم. بنیاد خمینی در همه جا دانههای جاسوسی میکارد. مثال، در خجند، مردمرا جایزه میدهد، مخصوصاً، ادیبان را، اما در همین شب و روز در ایران شاعر و نویسنده را برای 20-25 سال زندانی میکنند. امیدوارم که در آینده سروران این مملکت پیش راه آنهارا میگیرد. اینها میآیند این جا جشنها میگذرانند و میگویند که موهای دختران شمارا نباید بچههاتان بینند، اینها باید حجابشان را رعایه کنند…
ما ابتدا این جا آمدیم، انجمن رودکی ساختیم، آنها هم آمدند و انجمن رودکی ساختند و دوست قدیمی مارا مسئول این انجمن کردند. در پاریس انجمن فرهنگ ایران داشتیم. آنها آمدند و در همان جا، در کنارش خانة فرهنگ ایران را مستقر کردند. چون ما این جا جایزه منوچهر فرهنگی ساختیم، آنها میآیند و جایزه خمینی تشکیل میکنند. من، این جا بدون واهمه، میگویم: بنیاد خمینی میآید، همکاری میکند و بالاخره میگوید، که جشن نوروز جشن دینی نیست، کفر است. یا به یک ادیب جایزه میدهد که در باره آیتالله مطهری مقاله مینویسد. آنها همینرا میخواهند، دیگر کاری ندارند. برنامة دولت ایران و امام خمینی میخواهند انقلاب ایران جاری گردد. آنها صبر و تحمل و بوجه دارند.
-شاید به این درجه سخت گرفتن آنها غلط باشد؟
— من یک مثال میآرم. آنها میخواهند بگویند، که میر سعید علی همدانی از کشمیر است، خمینی ما هم از کشمیر. حالا میبینید، چهار روز دیگر حتماً یک آقا کشمیر میرود، میگردد و میگوید که همدانی و نسل خمینی خویش و تبارند، جدشان در یک خانه میزیستند، اینها دو سه روز پس میگویند که آنها برادر خونیند، مقصدشان این است. آنها بیهوده مقبرة همدانی نمیسازند. میخواهند با ادیبان روابط بسیارساله برقرار کنند و زمینة انقلاب اسلامیرا فراهم آورند.
-بعضی اشخاص گمان دارند، که انجمن شما هم برای ترغیب غایههای زردشتی فعالیت دارد؟
ین چیزرا ملاهای شما شاید گویند. نوروز پیش از زردشت وجود داشت، مهرگان و آبپاشان هم. محمود غزنوی هم جاهل بود، مثل داییش مردمرا میکُشت، ولی سدهرا جشن میگرفت. کارهایی که ما میکنیم، ربطی به زردشت و دین ندارد. باید بدانید اشخاصی که اصلاً برای رشد فرهنگ ما کار میکنند یا اصلاً بیدین هستند یا واقعاً زردشتی، اما آنها هیچ وقت نمیگویند که ما این جا آیم و آتشگاه درست کنیم. مثال فرهنگسرای استروشن چه ارتباط به دین دارد؟ تعلیمات عادی زردشتی: گفتار نیک، پندار نیک و رفتار نیک هم یک چیز عادی است که از رسم و رسوم قدیم آریایی ها طریق اندرزنامهها به ما مانده است. مثال، در بلخ هم اندرزنامههای زیادی بود، چون مردم نپذیرفتند، آنهارا حدیث نام گذاشتند و باز که قبول نکردند، گفتند آنهارا حضرت محمد گفته است. اصلاً خود زردشتی ها دوست نمیدارند که کسی به مذهب آنها درآيد. من اینرا با آن سبب میگویم، که ملاهای شما راحت باشند.
— چرا ملاها؟ گناه آنها در چیست؟
— به خاطر آن که اگر شما جشن فطر گیرید، سهم ملا میرسد، اگر قربانی کنید، سهم ملا میرسد، اگر در ایران مردم بزنند سر سینهخود، که عاشورا شده است، سهم ملا میرسد، مردم بگریند، ملا سهم میگیرد. اما مردم جشن ملیرا استقبال گیرد، سهم ملا نیست، مهرگان جشن گیرید، سهم ملا نیست. اما اگر گویید، که سهم شما این قدر است، ملا آنرا حلال میکند.
— شما به چه چیزی اشاره میکنید؟
— من یک مثال میآرم. در ایران مردم یک عادت دارند، که قندرا در چای نمیاندازند. آنها قندرا در چای تر میکنند و آنرا میخورند. سبب این باز هم یک ملا است. در یک شهر ایران کارخانه قند بود. صاحب آن که همیشه دعای ملارا داشت، همیشه به ملا قند میفرستاد. چون آن صاحبملک مُرد، به کارخانه صاحب نو آمد و هیچ لازمی ندید، که به ملا قند فرستد. آن ملا مسجد آمد و فتوی داد که قند حرام است. مردم مدت مدیدی قند نمیخرند. رئیس کارخانه از این به تشویش میآید. بعداً به او میگویند، که ملا همیشه سهم میگرفت، چون سهم اورا بستید، او قندرا حرام گفت. صاحب کارخانه باز سهم ملارا برداشت و پیشش برد. ملا در مسجد گفت، که قند حلال است. پرسیدند، چرا تا دیروز حرام بود و امروز حلال؟ او گفت قندرا که به دست میگیرید، اول به آب زنید، بعد به دهان اندازید، حلال میشود. اَنه اندیشة مردم ما به چنین طرز شکل گرفته. اگر سهمشرا گرفت حلال، اگر نه حرام. اگر مردمرا گریاند حلال، گر سهمشرا نگرفت، تشکیل میکند دییش.
— چه میتواند جایگزین خرافات و گرایشهای مذهبی باشد؟
-فرهنگ. مردم باید با خردمندی در مذهب پیش روند یا باید هنر و ورزش جایگزین مذهب شود، که جوانان از خرافات دور شوند.
— استاد، ما میخواستیم اندیشة شمارا اطراف یک مسئلة پرسر و صدای سالهای آخر جامعة تاجیکستان بپرسیم. این هم موضوع بازگشت به خط نیاگان است. بعضی از ضیائیان ما دو پای را به یک موزه انداخته اصرار میکنند که ما باید از خط سریلیک دست کشیده، به خط عربیاساس فارسی رو آریم. شما چه اندیشه دارید؟
— من فکر میکنم هر بار که خطی در کشوری عوض شود، مردم همان روز بیسواد میشوند. اما آموختن خط به کسی ضرر ندارد. چه اشکال دارد، که هر آدم هم خط سریلیک، هم نیاکان خواند. اگر برگشتن خواهید، باید به پهلوی برگردیم، اما این کاررا کسی نمیکند. اگر هم کسی تصمیم بازگشت به خطرا گرفت، این یک نمود خیانت یا ظلم برای تاجیکستانیان خواهد شد.
— نخست آشنایی شما با تاجیکستان و فرهنگ مردم تاجیک چه گونه صورت گرفت؟
— من اصلاً ایرانی مشهدی هستم، متولد نیشاپور. در جوانی دوست داشتم، که طریق رادیو ترانه گوش کنیم. یک روز ساعت نوه وقت ایران گوشی رادیورا تاب میدادم، که صدای خانمی بلند شد: -«سلام، این جا دوشنبه». شب دیگر در همین وقت رادیورا تاب دادم باز همین «این جا دوشنبه». شب سوم هم. از پدر پرسیدم که چرا امروز چارشنبه است و این خانم دوشنبه میگوید؟ پدرم گفت که این شهر است، پایتخت سامانیان. پرسیدم: «چرا دوشنبه؟ او گفت: «آن جا هر دوشنبه بازار میشده است». از همان زمان که من فهمیدم، پایتخت سامانیان این جاست، دقت مرا دوشنبه جلب میکرد. و جستجو کردم. تاجیکستان برای ایرانیان همان اندازه مقدست است، مثلی که آدمان مذهبی به دولتهای عرب احترام دارند. وقتی ما انجمن رودکیرا تأسیس دادیم، در اروپا تاجیکستان را کسی نمیشناخت و من یک کتاب نشر کردم به اسم «تاجیکستان». بعد این هم، سالهای 2002-2004 در همدستی با آکادمیسین محمدجان شکوری دو کتاب نشر کردم با نام «جستارها در زبان، ادب و فرهنگ تاجیکستان».
— سالهای آخر شما جایزة منوچهر فرهنگیرا تأسیس دادید، هدف از آن چه بود؟
— منوچهر فرهنگی، یکی از اساسگذاران انجمن رودکی بود و بعد مرگش خانوادهاش خواستند که برای انجمن کمکی کرده باشند. با پیشنهاد من در آکادمی علوم تاجیکستان با این نام جایزهای تشکیل شده که ما این جایزهرا برای چهرههای نمایان تاجیکستان میدهیم.
-اصلاً، سمت فعالیت شما فرهنگ و احیای فرهنگ باستان است؟
-بلی. دیگر سمت کاری که در سر تا سر دنیا انجام میدهیم، این پژوهش در سمت فرهنگ باستان و نیاگان، بدون نظرداشت مرز سیاسی میباشد. هدفمان به جامعه جهان نشان دادن است که تاجیکستان مثل افغانستان نیست، تاجیکستان دیگر است، این جا هم اشخاص فرهیخته و فرهنگی زیاد دارد. چون ما در افغانستان بسیار میخواستیم، کارهاییرا پیش بریم، اما با سببهای معلوم نشد. ما کاری، که در افغانستان کردیم، این هم در طول 4 سال 6 مکتب دخترانه و پسرانهرا گشادیم. این کمکی از جانب ما بود برای دختران زیر چادر که مکتب نمیروند. برنامهفراخیرا با نام «چهره پنهان زن افغانستان» تشکیل کردیم. من مجموعهشعرهای زنان افغان را جمعآوری کرده، با عنوان «شعر زنان افغانستان» نشر کردم که با انگلیسی و فرانسوی هم ترجمه و نشر شد. این مجموعه دلیل آن بود که این زنان زیر چادر افغان که حتی از نور خورشید بهرهور نیستند، آدمان فرهیخته و توانا هستند، بیسواد و وحشی نیستند، اینها کسانیاند که بزور این چادررا به رویشان کشیدهاند و ما توانستیم فریاد و انتظاریهای این زنان را به گوش جهانیان برسانیم.
— در دیگر کشورها هم چنین برنامهها راهاندازی میشود؟
— جامعه فارسیزبان به تهلکه افتاده است، که زبان تاجیکی در سمرقند و بخارا محدود میشود. من خودم آن جا سفر کردم، همه مردم با تاجیکی گپ میزنند، اما دولت همه چیزرا محدود کرده است. ضمن سفر به سمرقند و بخارا و بایسون که همه تاجیک و تاجیکزبانند، مرا با لحن تاجیکی «خوش آمدید به سرزمین باباییتان» استقبال میگرفتند. بعد سفر مانند افغانستان، مجموعهشعر بانوان ازبکستان را با نام «دُر دری در سمرقند و بخارا» جمعآوری و منتشر کردم. هنوز اینترنت که هست، باید زبان تاجیکی آن جا ترویج شود.
-شما همکاریهای زیاد فرهنگی با تاجیکستان دارید، در رشته اقتصاد چه؟
— متأسفانه، مشکلات در این سمت جای دارد. مثالی میآرم: راهبر یک شرکت سؤیسی بانفوذ بندسازی که دامادش ایرانی بود، به ما تماس گرفت. ما میخواهیم با تاجیکستان همکاری کنیم و نزدیک 100 میلیون دلار برای بندسازی در یک قسمت تاجیکستان مبلغ جدا کرده، برق استحصال نماید. اما در تاجیکستان بعضاً نمیدانند، در برابر پُرژهها چه طور تصمیم بگیرند، مبلغرا از خود کنند. من پروتکل سد و بندسازیرا گرفته آمدم و به مسئولین عرضه کردم. اما مسئولین برای معین کردن مکان بندسازی، تا که شرکت آن جا قرار گیرد، شش ماه کاررا کشال دادند و بالاخره به قرار مشخص آمده نتوانستند. دوستان ما گفتند که این ارتباط بسیار کُند است، چون برای یک پرسشی، که دولت باید در 24 ساعت جواب دهد، شش ماه طول کشید. و آن شرکت مبلغشرا در آرژانتین بند کرد. همین طور تاجیکان یک مبلغی کلان از آسمان افتادهرا برگشته به آسمان دادند.
ما بسیار وقت در همکاری با تاجیکستان به دشواری رو به رو میشویم. برای ما ساعت و دقیقه وقت حساب میشود، اما این جا کاری که در یک ساعت انجام مییابد، ماهها و سالها دمباله میکشد که این سبک کاری ما نیست.
شریف همدمپور
عادل ناظر
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ