اسلام ساخته کبیری
آقای کبیری! اتفاقاً، نواریرا با صحبت شما در youtube تماشا کردم. مضمون صحبت ناروشن و بحثبرانگیز و آهنگ آن بسیار ستیزهجویانه بود. بیان اندیشههاتان تماماً مبهم هستند. در بیان آنها سازگاری به مشاهده نمیرسد. گویا خود به خود مخالفت مینمایید. شاید برای خودتان نیز آنها تحلیل علمیرا میطلبند. از لحاظ ایدیولوژی نیز در آنها جای برای ارزیابی ابژکتوی و مناقشه موجود هست. معلوم است که صحبترا برای عوامالناس اختصاص دادهاید. اما سخن سر صمیمیت از گفتار و نیت از اعمال است. من مناقشات فکری، بررسی غیرمدللرا قبول ندارم. در آنها اندیشههای خوب هم باطل میشوند. حضرت امام علی (ره) گفته است: «مناقشه بیجا اندیشهرا خراب میکند». اما «جادلهم بالعلت هی احسن» (16:125) پسندیده خداوند است.
شما، آقای کبیری، نخست صحبت خودرا از سرچشمههای افراطگرايي آغاز کردید. سبب اساسی آنرا در افراط «مقامات» دیدید و 3-4 نفری که آنها، به قول شما، «دستاندرکاران اهل فرمانند». در این مورد نیز سخنان شما بسیار مبهم و بدون تشخیصند.
بعداً، موضوع را به قانون دین-قانون جمهوری تاجیکستان «در باره آزادی وجدان و اتحادیههای دینی»، 2009 ربط دادید. همزمان به من درافتادهاید. عجب بند و بست مطالب آراستید. سوژه صحبترا هم ماجرایی کردید. اگر کمی دیگر کوشش بکنید، رماننویس خوب خواهید شد. باشد. غیرت بکنید. به هر حال، در سیاست چنین طرز گفتار رایج است. چرا؟ برای آن که صحبت بیمنطق منطقنما شود، سخن حرزه معنی پیدا کند و مؤثر گردد. حالات اتفاق نیفتاده و سخنهای نگفتهرا به من ربط میدهید. این افتراء محض است. حداقل گفتههای شما از گمانهای نیک برمیآیند. خداوند در قرآن کریم فرموده است: «گمان به هیچ وجه آدمیرا از حقیقت بینیاز نمیگرداند (10:36)». و یا در آیت دیگر: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، از بسیاری از گمانها بپرهیزید که بعضی از گمانها گناه است (49:12)».
اکنون، وارد مناظره میشوم. به این مقصد حکمهاتان را با تمام تفصیلات آوردن شرط نیست. از نکات و جزئیات خودداری میکنم و به ماهیت، به قول شما، مشکلات میپردازم. اول، به تعبیر شما، به «قانون دین» نظر میکنیم. در ابتدای مطلب شما از عبارات خیلی عجیب استفاده کردید و در آخر به خلاصههای عجیبتر رسیدید. مثلاً، به گفته شما، گویا من سوال کردهام که با قانون دین چه مشکل دارید؟ شما گویا چنین پاسخ دادهاید: «من با قانون، با پریزدنت، با شما مشکلی ندارم». پس بگویید با چه کسی و با چه چیزی مشکلی دارید؟ مگر این عجیب نیست؟! با وجود این، شما بر خلاف «مشکلی» نداشتن از قانون کار گرفتید. در آن پسآمدها و عواقب خطرزارا دیدید. اما نگفتید که کجای قانون، کدام جمله، کدام عباره، کدام کلمه و کدام حرف آن تشویشآور است. شما، در نهایت گفتید که قانون ضدیت دین و دولترا، جامعهرا، یک گروهرا علیه دولت میشوراند. چرا؟ شما علاوه کردید که با این کار آنهاییرا که در نزد مردم محبوبیت دارند و معتبرند در حاشیه جامعه قرار میدهید. هرگز و هیجگاه! نه دولت و نه نفر دیگر چنین هدف ندارند.
آقای کبیری! شما باید بدانید که این دین اسالت وحیانی خودرا دارد و از شر آسیبپذیر نیست. به ایماندار حقیقی هیچ چیز و هیچ کس، نه من و نه ملاهای «متهم و بیلیاقت»، چنان که شما میگویید، نمیتواند ضرر برسانید. در قرآن کریم آمده است: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، به خودتان بپردازید و هر گاه که هدایت یافتید آن کسی که گمراه شده است، به شما ضیانی نمیرساند (5:105)». با بیان دیگر، ایمانداری و دینداری، اخلاص دینی به خود فرد وابسته است. خلاصه، خدا در قلبهاست، نگهبان آن خداست. همین طور، گمانهای شما، آقای کبیری، در این مورد نیز بیدلیل میباشند. عزت و آبرورا باید از خدا طلب کرد، نه از کس دیگر (35:10).
در این رابطه باید گفت که محض رعایت اصل دنیویت برای تازگی ایمان کمک میکند. شما مطلب دنیویترا بیهوده به بحث کشیدید. در حقیقت من گفته بودم که در مبارزه برای کسب استقلال انسان (نه علیه دین) باید اصل دنیویت برتری داشته باشد. این اصل جوهر قرآنی دارد. آن با دین اسلام کاملاً سازگار است. از این رو، فرق بین گفتههای من و حکمهای شما در آن است که من در باره دنیویت همچون اصل گفتم و شما در باره دنیا و دین بدون توضیح تناسب آنها گفتید. تناسبی که شما به دین و دنیا دادهاید، تحلیل ویژه میخواهد.
مبحث اول. اندیشه دنیوی
آقای کبیری! متوجه نشدم که شما از من چه چیزی میخواهید؟ ایرادهای شما به گفتههای من به مقصد خردهگیری بود یا طلب پاسخ از من به سؤالات بیپاسخ شما. وگرنه این سروصدا برای چیست؟ من ایرادهای شمارا طی صحبتتان تأکید بر مطالب حسابیدم و به آنها صراحتاً پاسخ میگویم.
من، با تایید سخن خودم اگر تکرار هم باشد میگویم که در مبارزه اندیشهها، به عباره دیگر، مفکورهها، اندیشه دنیوی باید پیروز، یعنی برتر باشد. در این سخن مشکل در چیست؟ شما خودتان تأکید کردید که مردمرا نباید به دینی و دنیوی جدا کنیم. ما این کاررا نکردیم و هیچ گاه نمیکنیم. ولی اگر مسئله بر سر اندیشه دنیوی یا اصل دنیویت باشد، آن گاه مطلب چیست؟ مشکل در چیست؟ هیچ! خود شما اشاره کردید که در جامعه میان زندگی دینی و دنیوی سازگاری کامل وجود دارد. این خوب است. من هم قبول دارم. پس هنگامهسازی چرا؟ مسئله باز در مشکلات شماست. مشکلی در مناسبت میان اندیشه دنیوی و اندیشه سیاسی حزب «نهضت» شماست. برای روشنتر شدن مطلب به تحلیل و تحقیق آن میپردازم.
به مسئله، در عین حال، به همین موضوع، من از دیدگاه خود نگاه میکنم. این موضوع بسیار جنبه است. جنبه مناسبرا که جوهر مطلبرا باز میکند، پیدا کردن کار سهل و آسانی نیست. بر علاوه ، به ایرادهای شما نیز میخواهم پاسخ مناسب بدهم. برمیگردم به گفتههای شما که گویا من عمداً و قصداً، بین دنیویت و دین تضاد ایجاد میکنم. در صورتی که دنیا و دین، به قول شما همیشه با هم پیوندند و سازگاری آنها به زندگی همهرروزه مردم خاص است.
من، برعکس شما، میخواهم بگوییم که قرآن کریم میان این دو پدیده فرقیت گذاشته است. وقتی شما به دنیا نظر میکنید، به ظاهر آن اهمیت میدهید. همین است که خداوند هشدار میدهد: «از زندگی دنیا ظاهرشرا میشناسند و حال آن که از آخرت غافلند (30:7)». یعنی دنیا با دین، از نظر ماهیت، یکی نیست. دنیا برای آخرت است. علاوه بر این و از همه مهم، آخرت عنصر ایمان است. دنیا جوهر ایمانی ندارد. یعنی آخرت مسئله اعتقادی است. از این رو، قرآن کریم در این صدد مسئله از همه اساسیرا مطرح مینماید. خدا اختیارداری انسان، آزادی اورا اصل و مرجع ایمانداری و دینداری قرار داده است. زیرا در دین خدا آزادی اعتقاد و دینداری اصل مطلق است (18:29، 10:99) و دینرا به هیچ کس با اکراه، الزام و زوری بار کردن، قطعاً ممنوع است (2:256، 10:99-100). انسان در انتخاب ایمان و اختیار کفر کاملاً آزاد است (45:24).
همین طور، آقای کبیری، شما تناسب دین و دنیارا بیجا، نامتناسب قرار دادید و از دایره موضوع خارج شدید و اندیشه توحیدیرا در باب دین و دنیا اشتباه مطرح و خطا بیان نمودید.
طبق اندیشه دینی، گوناگونرنگی و اختلاف در حیات دنیایی، از جمله اختلافات میام آدمان از روی دینداری و بیدینی، از اراده پروردگار وابسته است (12:118). و آخرت از دنیا اینچنین با آن فرق میکند که در آخرت گوناگونی وجود ندارد: یک قسم مومن هستند و در بهشتند و قسم دیگر کافرند و در دوزخ (جهنم).
البته، اصل آزادی اعتقاد خارج از مقتضای زمان خود، حدودهای سیاسی و ایدیولوژی تاریخی فراتر قدم نمیگذاشت. تشکل دولتداری عربی، رشد عملی آن نسبت به اندیشه آزادی وجدان ترحم نشان نداد. جای اسلامرا همچون دین اندیشه سیاسی خلافت گرفت. رفته — رفته اسلام از دین خدا به ایدیولوژی خلافت تبدیل یافت. شرعیت بخشیدن به حاکمیت سیاسی و تأمین مشروعیت اخلاقی آن وظیفه ایدیولوژی اسلام شد. تأثیر منفی سیاسیسازی اسلام به اصل آزادی اعتقاد دین اسلامرا بیتغییر و بیتحریف نگذاشت. شرعیت آزادی اعتقاد بیاعتبار گشت. سیاست مرزهای ایمان و کفررا دیگر کرد. مداخله کفر و ایمان آغاز یافت. تکفیر از مسئله بیرونی عقیده به مسئله داخل اسلامی تبدیل یافت. اسلام سیاسی تکفیر مومنرا اصل مناسبت با جامعه و دولت قرار داد. تکفیر خصوصیت افراطی اسلام سیاسی گردید.
اضافه بر این. در داخل امت اسلامی حرکتهای تندروی ایدیولوژی تشکل مییافتند که در حاکمیت سیاسی برای خدمت به خلافت طایفه جداگانه روحانیت (فقها، علما، ملاها و غیره) پیدا شدند. اما خلافتهای اسلامی (امویها، عباسیها، عثمانیها و غیره) نمیگذاشتند که در طایفه روحانیت دعواهای تیوکراسی پیدا شوند. این بنوبه خود، یکی از برتریهای تمدن اسلامی محسوب میشود که بیانگر توازن سیاست با ایدیولوژی و نمونه سبقگیری تاریخی میباشد.
گویا اندیشه دنیویت تنها زاده تمدن غرب بوده، در میراث فرهنگی شرق اسلامی ریشههای عمیق ندارد. این موضوع باید مورد بحث طولانی قرار داده شود. غیر از این، اندیشه دنیویت در اسلام برتری اخلاقی و فرهنگی خودرا ناوابسته از مقتضای آمیزش با فرهنگهای بومی قلمرو مشترَک نگاه داشته است. در زمانهای بعد، اگر مداخله استعماری غرب نبود، رواج حرکتهای افراطگرايي غیرممکن میگردید. در برابر این فلسفه و ذهنیت عقلگرايي اسلامی میتوانست اندیشه دنیوی قرآنیرا به یک نیروی بزرگ تمدنی مبدل بسازد. برای اثبات این حکم اندیشه دنیویت در اسلام عقلگرايي فلسفی آن، علیالخصوص، نظریه حقیقت دوگانه دلیل محکم است. نباید فراموش کرد که متفکر اسلامی ابن رشد تا عصر 18 در اروپا همچون اساسگذار دنیویت اعتراف میگردید و پدر دنیویت خوانده میشد. بنابر این دنیویت هرگز مال اصلی غرب نبوده، کاملاً ارزش عالی اسلامی میباشد.
در ادامه گفتههای بالا باید تذکر داد که آزادی انتخاب اعتقاد یا عموماً بیدینی نباید به حد افراط برسد. حتی اعتقاد ضددینی باید اختیار اخلاقی شخص دانسته شود. از سوی دیگر، باید به آن همچون به پدیده انسانی مناسبت موافق نمود.
در آخر مطلب قابل ذکر است که ملت تاجیک باید شناخت هویت تاریخی خودرا بر اصل دنیویت قرار داده، میراث نیاگانرا ناوابسته از اعتقادات دینی یا بیدینی قدردانی نماید. امروزه تنها خودشناسی ملی مارا بدون شک طوفیق و کمالات میبخشد و خطرات مفکرهاییرا حنثی میگرداند. اصل دنیویترا در این راستا میتوان در حکم ذیل نتیجهگیری کرد. دنیویت، این انتخاب یا دین است یا بیدینی، محض حقوق داشتن هر کدام از آنها به اندیشه اختیار انسان معنی میبخشد.
مبحث دوم. امنیت ملی
در سطح جهانی تغییرات کلی سر زدهاند. نظام دوقطبی امنیتی از هم پاشید. دول جدید، احزاب و حرکتهای سیاسی دارای ارتجاه دینی پیدا شدهاند. این روند ادامه دارد. و آن ناخواسته توازنرا در امنیت بینالمللی تغییر میدهد. ولی آن بدون مبارزه، بدون درگیری قدرتها صورت نمیگیرد. سیمای دول، نظامهای سیاسی نیز دارند تغییر میکنند. هرچند اصول بنیادی تشکل توازن، نقش بازیگران عنعنوی به عنوان استراتژی دائمی باقی خواهند ماند. البته، در این روند ارزشها، اصول و نظراتی پیدا میشوند که در مد نظر نگرفتن آنها احساس نبضرا در مناقشات سیاسی دشوار میگرداند. بخصوص در مناطق درگیر. اندیشه دینی، علیالخصوص، دیدگاه حرکتها و تشکیلاتهای افراطگرایی در این روند بدون مبالغه موثر میباشند.
در چنین حالت موجوده، البته، از لحاظ سیاسی، استراتژی «تفرقه انداز و حکومت کن» همچون مسئله رقابت میان اندیشه دینی و در برابر آن-اندیشه دنیوی، گیرودار و مناقشات امنیتی آنها، تغییر جهت داشته باشد هم، ضرورت تحلیل و تحقیق مناسبات دول، ملل در باب امنیت داخلی و بیرونی، بیش از پیش حساستر گردیده است.
قابل ذکر است که در حال حاضر عامل اطلاعاتی در مبارزه ایدیولوژی معاصر نفوذ بیسابقهرا کسب نموده است. ولی تأکید بر آن که گویا اندیشه دینی، تأثیر آن به جامعه تاجیکستان باعث نگرانی دولت شده و قانون دین سبب آن میباشد، کاملاً بیاساس و به پایه است.
آقای کبیری! اول این که اندیشه دینیرا که شما در نظر دارید، جعلی و ساخته است. آن در سرچشمههای دینی ریشه ندارد. واقعیت و حقیقت اندیشه دینی شما دیگر است. آن از اصول ژئوپلیتکی غرب منشأ گرفته، برای تأمین مداخله عامل اجنبی و بحرانی ساختن وضع امنیتی در دول دنیوی و خدمت خرسانه کردن به ملل مسلمان روانه شده است. اصطلاحاً آن چیزیرا که شما اندیشه دینی عنوان میکنید، در اصل اسلام سیاسی است که با دین اسلام کاملاً مخالفت دارد. اسلام سیاسی یک نوع واکنش خطرناک ایدیولوژی و سیاسی در شرق اسلامی میباشد که آن با تحریک و دستگیری بیواسطه غرب به وجود آمده است. نمونه اسلام سیاسیرا در اهل تسنن وهابیه، صلفیه، حرکت «اخوانالمسلمین» و غیره. در عالم تشیع ایدیولوژی و سیاست ولایت فقیه تجسم مینمایند. در تاجیکستان مفهوم «اسلام سیاسی» اندیشه «نهضت» میباشد.
در این جا یک نکتهرا ذکر کردن بمورد است. به قانون دین ایراد گرفته اظهار داشتید که آن بیواسطه فضای دینی، فرهنگی و سیاسی کشوررا نا استوار میگرداند.
در این صورت سؤالی پیدا میشود. در مفکوره «اسلام سیاسی» اندیشه کلیدی یکی بودن دین و دولت، جداناپذیری دین، ساختارها و مؤسسات دینی از نظام سیاسی است. چنین پیوندی به اصول ساختار قانونی دولت دنیوی کاملاً ضد میباشند. از این جهت، اندیشه دینی سیاسی شما، آقای کبیری، نه تنها به قانون دین، بلکه حتی به خرد سالم و اینچنین به جریان رشد دولتداری ملی ناموافق است. تجربه و عملیه «اسلام سیاسی» در دول دنیوی عالم اسلام روشن نشان میدهند که در اساس اندیشه دینی شما (تیاکراسی) ملت و دول از یک سو، اسلام سیاسی از سوی دیگر و غرب از طرف سوم علیه اصل دنیویت قرار گرفتهاند. اگر مداخله اجنبیرا به نظر بگیریم، در داخل کشور از ابتدا «اسلام سیاسی» بود.
مرادالله دولتزاده
(ادامه دارد)
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ