هدیه — بخارا
چشمان تو
دلم در چشم عشقت چون مرغ آبی میبازد
در آغوش شفابخشت، تنم از شادی مینازد
ترا جان جهان گفتم، ندانستن كه افزونی
بداند بر گرو جان و شدم تا محرم رازت
ترا در دیده جا دادم، چو نور چشم بینایم
به تار دل زدی ناخن، بدان، عشق تو بنوازم
شدی دریا، چو كبك رام اندر دام صیادی
مهینتر میبرآید از قفس این راه آوازت
***
من ندای این زمینم
صبح صادق میدمد با نور آتشبار عشق
تا سما آغوش گشاید، مینوازد تار خویش
عاشقی را از فلك آموخت انسان از ازل
صورت و هم سیرت عالم، گویای عشق
عشق پاك كیهانی ده خدایا بر منم
نور معنی را بپاشم از چراغ روشنم
قلب خوابآلود شب بیدار سازم با جرس
بر دلی بسمل عاشق، جان بخشم یك نفس
عالمی از نو بسازم، عالمی را اینچنین
تا ز خصم بیمروت پاك گردد این زمین
لازمش هیچگه نباید نی یراق و نی سیر
از دل مادر نخیزد نالهای یا دود آه
من ندای این زمینم، ای خدای عالمی
قدرت پاكی بده، بر جسم و جان آدمی
از قدومش لاله روید، از دلش مهر ضیاء
ذرهای از او نرنجد، هیچ نوری، هیچ گیاه
***
زن
هستی و معنی عالم با زن است
خلق هریك نسل آدم با زن است
قطرهای را جان دهد خورشیدسان
كشف یزدانی در این دم با زن است
هر كجا نسل است گوید مادرم
لذت دنیای او هم با زن است
جنت روی زمین، آغوش زن
هم وفا و مهر خاتم با زن است
مهر زن، گویند دارد ریشهها
تا فلك را فكر و مقدم با زن است
با همه قدرت بگویند زن ضعیف
نزد عشق یار، سر خم، با زن است
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ