پروین پژواک- کانادا- افغانستان

 زن افغان

گلى که سنگ شد

منم‏

نازک‏تر از گل بودم‏

و مى‏ترسم‏

سخت‏تر از سنگ گردم

‏***

سرچشمه‏

شعرهاى من در این جا براى تو

تمام نشد

بلکه حوصله این دیباچه بود

که سرآمد

و ورقى باقى نگذاشت‏

تا بر آن بنویسم‏

مگر دریاى شعر را هم پایانى است‏

اگر آن را سرچشمه جوشانى‏

چون تو

باشد؟

***

زمستان‏

هر صبح که از خواب برمى‏خیزم‏

بر شیشه یخ گرفته‏

با سرانگشتان گرمم‏

نام ترا مى‏نویسم‏

و از لابلاى آن به بیرون مى‏نگرم‏

که کى بهار مى‏آید؟

***

مرگ خورشید

آنگاه

خورشید سرد شد

و ستاره ها بر زمین فرو ریختند

حفره های عمیق را به وجود آوردند

حفره های عمیقی که صدای دردناک تهی بودن

از آنها بر می خاست

و حال

این جا تاریکی است

این جا برگ های آرزو بر باد رفته اند

این جا چیست استعداد ها که نا شاد رفته اند

این جا پرنده ها را سر بریده اند و خورده اند

این جا کتاب ها را برای گرمی اطاق

                                          سوزانده اند

این جا نهال ها را برای کوبیدن اطفال

از بیخ در آورده اند

این جا مفکوره ها از ترس جان

از چهار دیوار فکر به بیرون نجسته اند

ای آنانی که از درخت آرزو برگی هم نچیده اید

آیا هرگز شما

از این بالای دریای ظلمت

پلی به سوی نور نخواهید ساخت؟

ای زندانی های جهان نفس

آیا هرگز به سوی نور نخواهید شتافت؟

***

بى‏سواد

زبان پرنده‏ها را مى‏دانم‏

گل‏ها در سکوت خویش مرا سهیم مى‏دانند

باد براى من زمزمه پنهانى دارد

و درخت برگ خاطراتش را براى من مى‏خواند

ولى در نگاه تو چیست اى غریب!؟

که مرا بى‏سواد مى‏سازد

Парвини Пажвок-Канада-Афғонистон

Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед
Telegram, Facebook, Instagram, YouTube

Акс, видео, хабарҳои ҷолибро фиристед: Viber, Whatsapp, IMO, Telegram +992 98-333-38-75


Шарҳ

Назари дигар доред? Нависед!

Leave a Reply

Ваш e-mail не будет опубликован. Обязательные поля помечены *