فرشته ضیایی- افغانستان

نوازش…

کتابهای سنگین روی میزم
یادداشتهای انباشته شده
روزنامه های خبر ساز
حتی نوشتن نامت روی گوگل
هیچ کدام برای شناختنت کافی نیست
ترا میشود در آفتابی حس کرد که ناگهان وسط زمستان
کرختی گونه هارا نوازش میکند
و یا عطر قهوه ای که بعد از یک روز دراز
نقش لبخندی را روی لبان خسته جا میگذارد
ترا میشود با یک بوسه
بر روی آیینه آفرید
و با یک آهنگ قدیمی عاشقانه زمزمه کرد
تو تنها موجودی هستی که میشود در تو
پیچیده ترین ساده گیهای خود را یافت.

***

اندوه…

بهار هم بخشی از روزمره گی هاست
مثل زمستان، مثل خزان و مثل تو
وقتی قرار نیست شکفتن را
در لبان تو تجربه کنم
چه فرق میکند آسمان
چه رنگی دارد.

***

نیلوفر

من نیلوفری هستم که

در خواب ها میشگفم

و با هر چشم باز کردن پر پر میشوم

نه من میمانم و نه خوابهایم

فقط خندقی که

نیلوفر های دیگری را میزایاند

بی تو یک ابر بعد بارانم
بی تو پرواز بین زندانم
بی تو بی کس ترین روی زمین
خود ندانم ز خویشتن، جانم

خنده ی کنج لب مرا کشته
یاد ها گشته تب مرا کشته
دل ز من بی بهانه می رنجد
بی تو بودن عجب مرا کشته

***

قانون جنگل

شاپرک بال و پرش سوخته به

شمع با شعلهء افروخته به

در سکوتی که صدا میشکند

خشم لبهای بهم دوخته به

جنگل اینجاست چماقی باید

خشک و تر بین اجاقی باید

هر چه گفتند تو باور نکنی

طرح ها روی رواقی باید

با چه پیوند زنی؟ میشکند

مشت از بی دهنی میشکند

جنگلی را که قد افراشته است

حکم وحشی شکنی میشکند

ساده جان! فلسفه بافی تا کی

بین قیر اینهمه صافی تا کی

خانه گر ساخته یی فرق سرت

بهر خواب اینهمه وافی تاکی

Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед
Telegram, Facebook, Instagram, YouTube

Акс, видео, хабарҳои ҷолибро фиристед: Viber, Whatsapp, IMO, Telegram +992 98-333-38-75


Шарҳ

Назари дигар доред? Нависед!

Leave a Reply

Ваш e-mail не будет опубликован. Обязательные поля помечены *