مسئله خدا، ایمان و اعتقاد

ادر مباحث فلسفی و به ویژه در کنفرانس‌­ها، بی‌­شک بحث وجود خدا و اثبات آن محوری‌­ترین مبحث  است. عده‌ای آن را انکار می ‌کنند، عده‌ای هواهای خود را به جای خدا می‌نشانند، عده‌ای مفهوم خدا را قبول دارند و آن چه را در ذهن دارند خدا می‌خوانند. حتی در مباحث فلسفه دین و کنفرانس‌های دینی هم همین طور است و خدا، غریب‌ترین موضوع مورد بحث است.
غربت خدا از این جا معلوم می‌شود که آن کس که به ما از همه نزدیک‌تر است در محافل و مجالس رسمی و معمولی از همه دورتر است. خدا را ما با آموزه های خود می­‌شناسیم و بر طبق میل خود او را اسیر اوهاممان می‌کنیم! داستان موسی و مناجاتش با خدا را هم شنیده‌اید که به خدا شکایت کرد که این مردم پشت سر من خیلی حرف می‌زنند، خدا به او ندا داد که به من هم خیلی نسبت‌ها می­‌دهند. موسی گفت آخر مردم چیزهایی می‌­گویند که در من نیست  و دروغ است. خدا ندا داد که برای من هم همین طور است. جالب این جاست که دیگر وجود موسی را کسی انکار نمی‌کرد، اما وجود خدا را بسیاری و به ویژه امروز با پشتوانه‌ای به ظاهر علمی، انکار می‌­کنند و صبر خدا را باید دید تا چه اندازه است. او موجودی آفریده است که خالق خود را هم منکر است. اما باید دید چرا چنین است؟ آیا خدا را عده‌ای قبول ندارند و یا آموزه‌­های غلط دین‌داران و متدینان کار را به جایی می‌­رساند که زبان حال عده­‌ای این است که اگر خدایی که شما این‌چنین معرفی می­‌کنید این خدا قابل قبول نیست! این خدا غریب است.
از آموزه­‌های غلط حتی برای کسانی که به خدا اعتقاد دارند بگونه‌­ای است که خدا در نیمی از زندگی ما حضور ندارد. ما خدا را چنان معرفی کرده‌­ایم که خدا در بیشتر اوقات در زندگی ما حاضر نیست، در پیشرفت­‌ها نیست، در کشفیات نیست، چرا؟ چون ما آموزش نداده‌­ایم یا ندیده‌ایم. کم‌تر دیده شده است که کسی کارهایش بر وفق مراد است و در مسیر درست گام برمی‌دارد و توفیقاتی به دست آورده، برود مسجد و شکر خدا کند که همه چیز روبه‌راه است. علت این است که ما یا خدا را ما در امور خارق‌العاده و عجیب و غریب می‌­بینیم، انگار در امور معمولی و عادی خدا حضور ندارد، یا در بدبختی‌­ها و بیچارگی‌­ها او را می جوییم. ما باید حتما مریض شویم و یا در مخمصه‌­ای که خود نمی‌­توانیم از آن بیرون آییم گرفتار شویم تا خدا در زندگی ما حاضر شود. خدا خدای شفابخش مریضان است، خدا فریادرس بیچارگان است، اله العاصین است و اله المذنبین است. خدایِ در همه حال نیست!
البته در قرآن داریم که وقتی عده‌­ای در کشتی گرفتار طوفان می‌­شوند خدا را می‌­خوانند ولی چون از طوفان نجات یافتند او را فراموش می­‌کنند که در جای خود درست است، ولی این آیه در مذمت آنان است.
آن قدر در بخشش معصیت‌­کاران افراط کرده­‌ایم که حتی بعضی فرق صوفیه معتقدند که باید خدا را معصیت کرد، آن گاه توبه نمود تا خدا تو را بپذیرد. چون خدا توبه‌کنندگان را دوست دارد. این آموزه‌های غلط که گاه برایش نظریه‌پردازی هم می‌­شود، آفات خداشناسی است. در بسیاری از سخنرانی‌­های مذهبی هم می‌بینیم که بعضی‌­ها برای تحت تأثیر قرار دادن و جلب توجه کردن و یا مشتری جمع کردن به ذکر چنین داستان‌هایی می­‌پردازند و به ذکر تک نمونه­‌هایی که معصیت‌­کار برگشته و نادم شده داستان‌سرایی می‌­کند، گویی خدا شکارچی است و فقط دنبال شکارِ پشیمان شوندگان است. در حالی که باید خدا را در همه حال دید و در پیروزی‌ها و عبادات و موفقیت‌­ها و شادی­‌ها هم.

خدا را همه می­‌شناسند، اما این توصیف است که آن‌ها را از یکدیگر جدا می‌­کند و این نتیجه آموزش‌های گوناگون مدعیان و مربیان خداشناسی است.
ما خدا را توصیف می­‌کنیم و در این توصیف یافته‌­ها و بافته­‌های خود را به خدا نسبت می‌­دهیم و آن وقت می‌­شود مفهوم خدا. شاید این تعبیر را همه شنیده باشند که «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق». البته شاید بتوان برداشت مثبتی از آن کرد، ولی آیا این بیشتر با نسبی­‌گرایی نمی‌­خواند که هر کس خدای خودش را دارد و هر جور که می­‌خواهد و یا م‌ی­تواند خدا را توصیف می‌­کند. در این‌که فطرت‌ها همه خدایی است شکی نیست، ولی آموزه‌هاست که هر کس را به سمتی می­‌برد و چنان می‌­کند که هر کس از آن چه یافته است خوشحال است (کل حزب بما لدیهم فرحون).
در هر حال آن جایی که ما با فکر و عمل خود به رتق و فتق امور می‌پردازیم خدا حضور ندارد. در زندگی عادیِ سالم ما انگار خدا نیست و این اشتباه بزرگی است. همانند قارون هستیم که می­‌گوید این‌­ها را من با علم خود به دست آوردم. از این رو فقط موقعی که گرفتاری و بدبختی و بیچارگی آمد یاد خدا می‌­افتیم.
چرا چنین شده است؟ آیا آموزش‌­های ما غلط است؟ آیا تاریخ گذشته ما این را به ما تحمیل کرده است؟ آیا آموزه‌های سایر ادیان چون مسیحیت در این مورد تأثیر گذاشته است؟ آیا بد فهمی و برداشت غلط ما از قرآن است؟

خدا در قرآن می­‌گوید: «انی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعانِ فلیستجیبوا لی و لیؤمنوا بی». من نزدیکم دعوت خوانندگانم را اجابت می‌کنم آن گاه که مرا بخوانند. حتی می‌گوید اقرب، من از نزدیک هم نزدیک‌ترم. انا اقرب الیکم من حبل الورید. از رگ گردن به شما نزدیک‌ترم! اما آموزه‌های ما می­‌گوید: خدا در آن دورها و یا در این نزدیکی‌هاست!
ما زندگی معمولی خود را هر طور بخواهیم سامان می­‌دهیم و آن را مهلت خدا تلقی می­‌کنیم در حالی که می‌توانستیم آن را فرصت تلقی کنیم و بین این دو فرق است، مهلت باشد و یا فرصت. آن که مهلت تلقی می­‌کند آن را فرجه‌ای تلقی می‌­کند برای خطا و گناهکاری و این که خدا فعلاً با من کاری ندارد و با آموزه‌­های ارحم الراحمینی خدا سرانجام خطاهایم را می‌بخشد، ولی اگر آن را فرصت تلقی کنیم برای رسیدن به منویات نیک، نعمات خدا را موقعیتی برای پیشرفت و رسیدن به مدارج بالاتر به حساب می‌­آوریم. این چه آموزه‌ای است که گفته می‌شود اگر شمر هم توبه کند خدا توبه او را می‌پذیرد، اما او نمی‌تواند! آیا این به خطاکاران امیدواری نمی‌­دهد؟ آیا شمر حق‌الناسی را ضایع نکرده است و آیا او می‌تواند آن را جبران کند؟ البته اگر شخص حسین بن علی بگوید که من از حق خودم می­‌گذرم در صورتی که برگردد باز بحث دیگری است. به  نظر می‌رسد نحوه گفتن و تأثیری که در جامعه می‌گذارد باید دقیقاً مورد مطالعه قرار گیرد. مردم هم همین‌طور! آنهایی که دم از مردم می‌زنند و وکلای مردم‌اند و یا به نام مردم و یا خلق کار می‌­کنند این چنین‌اند.
تا وقتی که سورسات صاحبان قدرت برقرار است، مردم غریب‌اند، ولی وقتی گرفتار می‌شوند یاد مردم می‌افتند و آنها قریب و همه کاره می‌­شوند، و این به نظر می‌رسد با نوع تلقی ما  از خدا بی‌رابطه نیست.

Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед
Telegram, Facebook, Instagram, YouTube

Акс, видео, хабарҳои ҷолибро фиристед: Viber, Whatsapp, IMO, Telegram +992 98-333-38-75


Шарҳ

Назари дигар доред? Нависед!

Leave a Reply

Ваш e-mail не будет опубликован. Обязательные поля помечены *