مسعود سپند، سراینده ترانه «من آریائیم» 73 ساله شد
ليلى حسامى روح پرور — كاليفرنيا
از زمانى كه او را ميشناسم بيست سالى بيش ميگذرد
نگاه مهربان، چشمان نافذ، قلب گشوده و دست گشاده اش، گويش شيرين خراسانى اش، افتاده گى و متانت رفتارش بر هر دل و اهلِ دلى نقشى خوش دراميخته است
عاشق است و عارف
شاعر است و اهلِ قلم
اهلِ دل است و دلداهء وطن
در دورى از وطن مى گريد و مينالد، مينويسد و ميسرايد
در خانه مردمانِ پر غش چكنم
با روح بلند و طبع سركش چكنم
ميسوزم و مى گدازم و مى نالم
غربت به دلم كشيده اتش چكنم
از روزهاى خوش وطن حكايتهاى شيرين دارد و در دورى از ان ميسوزد و ميسوزد و باز هم ميسرايد
بازتاب عشق سرشارِ وى به ميهنش در اشعارش نمايان است
استاد است و اموزگار
با ارامش و بى الايش مياموزاند
رسالت اموزش را در قبال فرهنگ و ادب مملكت و زادگاهش و مديونيتش را به پدر زبان پارسى استاد طوس كه چون او از خطه پاك خراسان است و هم چنين به اساتيد ديگرش چون عماد خراسانى و خيام و عطار ادا ميكند
از خواجه شيراز نيز غافل نمى ماند، با غزلهاى وى همواره مغازله ميكند، در مياميزد و تفسير مي كند
در گلستان و بوستان شيخ اجل به سياحت مى پردازد و مشتاقان را نيز به اين سياحت فرا ميخواند
مهرآيين است و مهر ميورزد، پوينده ايين مهر است و پيوسته ره در پىِ ميترايسم ميپيمايد
ازآموزش انچه ميدادند ابايي ندارد و سستى و كوتاهى را جايز نميشمارد
خوان دانش او بر همگان گسترده است و كتابهاىِ اشعارش زينت بخشِ مجموعه ديگر ديوانهاست
زبان و شعر پارسى را ميستايد و به ان ميبالد، دراشاعه اش مي كوشد و در ريشه هايش كند و كاو ميكند و مى جويد
مهرِ وطن و عشقِ زبان پارسى اورا تا نزديكي هاى ميهن عزيزش از مرزها، آبها و قاره ها ميگذراند تا مگر همزبانان غيرى، سواىِ هم ميهنانش بيابد
در ان ديارها محبوب است و اثر گذار. اورا ميشناسند و اشعارش را ميخوانند. چراغِ ضيافتشان ميشود، در بزمشان شعر ميخواند و در پياله اشان مى نوشد. پيوند دهنده دل و زبان دو ملت ميشود . با اندوخته اى از تازه ها، عكس و ويديو به ديارِ عاريه اش باز ميگردد تا انهارا با ديگران مشتاق سهيم شود
شعر او روان است و قابل ادراك، غلتيده در عشق و پيچيده در احساس. امتيازِ اشعارش به گسترده گىِ مضامينشان است
از عشق ميگويد و معشوق، ساغر و ساقى را مينوازد ، شراب و مى و مستى را نقش ميزند، از وطن ميگويد، از میهن عزيز، از قهرمانانش چون بابك خرم دين، از زخمىِ جنگ، در غيرتِ حباب، از سفر و سنگواره، در بيداد خزان و نوروز در غربت، از فاطى جان و از باران، از كوه و سكوت، از اشك، بوسه و بهار مى گويد
مهارت وى در انتخاب واژه و در انتقال احساس و تشبيه سازيش در شعر چونان باغبانيست كه معطرترين و شادابترين گلهاى رنگين را از دشتهاى گل دستچين كرده و در سبدهاى رنگارنگ چيده است. اشعارش تركيب بندى از رنگ و عطر و واژه و عشق و احساس است
مسعود سپند
درود بيكران و صحت گران بر او باد كه چون او در عرصه فرهنگ و ادبِ پارسى كم است، اگر باشد قدر بدانيم و مفتخر باشيم
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ