حميرا نکهت دستگيرزاده – هلند- افغانستان
بیخ سوزان آتشی در روز ها روشن شده شب به روی تیره گی خرمن شده خرمن...
بیخ سوزان آتشی در روز ها روشن شده شب به روی تیره گی خرمن شده خرمن...
سیم ناب اگر ز اوج فلک نور ماهتاب شوم به خاک تیره بتابم که سیم ناب...
میروی مست، مست و شاد و خندان میروی جلوه، جلوه با بهاران...
پادزهر زهر غم نتواندم از پا فكند پادزهري تا كه از اميد هست تا كه...
ریزش مینویسم بریز! که آرامم کنی نظم جهان به هم ریخته است بر...
مرز من و تو از مرز گذشتیم شهر من از محدوده دست های تو آغاز می...
آغوش فلک اين چه عمريست فلک در پی آزار من است ريختن خون جگر از...
یاد تو گم كن، ای دوست، بر صورت دلم زندگی از سرنوشتم، قاتلم پنجه...
سراب سنگینی شبنمی که بر برگ خاطراتم نشست با نسیم نوازشگر...
چرا « ما » نمی شویم؟ هم میهنم ز چیست کـه همتا نمی شویم هم باغ و هم...
دختر ناكام به سوي دشت ميرفتم به ناگاه بديدم دختري را در سر...
تو و من به شکوفهء بهاران به ردای پاک باران به...
افسانه افسانه جان افسانه بیا امشب به خانه بگو قصه رنگین بیاور...
شب ز شام شهر تباهم ستاره دزدیدند ستاره های مرا آشکاره دزدیدند چه...
ای دختر شرق ای دختر شرق خيز از خواب مكتب رو و خوان و علم آموز از...
دوستت می دارم دوستت می دارم و بیهوده پنهان میکنم خلق میدانند...
شعرها برای کودکان قندكت را آب برده است فغانی دارد از...
او می کشد او رزمنده بیهوده کشتن هاست او مبتلاست به آتش به خون به...
کلید رمز رهائی من از سپیده شب های سرد آمدهام ز اوج قله امید و...
برای تو ترا دریچه خاکستری، ستاره تار ترا فسردگیِ برگها، هزار...
اجازه هست؟ از چشم تو نياز خريدن اجازه هست؟ فرياد من به ماه رسيدن...
Шарҳи хонанда