نادیه فضل — آلمان- افغانستان

روح بهار

خيالت مي وزد، آيينه مي تابد گلستان را
به جشن روشنايي ميکشد دست شبستان را
طلوع بي نيازي و شکفتن از حريم مه
شهاب و شعله ميکارد تن سرد زمستان را
حضور آرزو بود لحظه ي باريدن عشقت
کمي رويا‍، کمي پرواز پهن روشنستان را
هواي نرم دريا ها براي شانه هاي باغ
و تفسير نوازش ناز صبح دل پرستان را
به چشم بي اميدم طرح سبز تازه گي رويد
نگاه شب نشينم بوسه زد سبزينه بسـتان را
ز حجم بيکسي هايم به دريا قصه ميگفتم
ملايک ميسرود آهنگ غمگين نيستان را
تو با يک شاخه گل لبخند، يک ديباچه زيبايي
شکستي بغض خامشي شهر و کهستان را
غرور آفتاب ! روح بهار گلواژه ي شعرم
خيالت مي وزد، آيينه ميبارد گلــستان را
***
خاطره
يک شب که آسمان و چمن زاران نجواي عاشقانه ي باران بود
لبريز شاخه هاي گل مريم پيراهن حرير بهاران بود
آبي آبشار پر از مهتاب مست شميم و زمزمه ي دريا
آيينه ها سخاوت سبزستان، تصــوير ناز جلوه ي مرجان بود
من با سلام برگه ي نيلوفر، از پنجره به سمـت سحر رفتم
هنگامه ي صداي قدمهايش در کوچه ها سپيده گل افشان بود
يک کهکشان ستاره به مو هايــم پر پر زنان نشست به زيبايي
حس نجيب سوختن از عشقش، در جان من شرار گلستان بود
از بوسه ها و گرمي دستانش اندام من شگفت و فريبا شد
گلخانه ي طليعه ي رويايم، چشمان او صراحت ايمان بود
من در حضور پاک خدا بودم، در عرش پر ستاره ي گلباران
در شانه هاي پاک و بلند او صد ها نماد خوبي يزدان بود

***

دلربا

تا بهار آرزوهای مرا گلبار رویا میکنی

زندگانی می نگاری مهربانا! شورِ دریا میکنی

میشوم همبال سار، همرنگ مه، دیبای دل، سوز غزل

تا وسیع لاله ها پهنای باغ از عشق غوغا میکنی

میشوی آیینه میبینم حضور روشنی را در دلت

میبری با خود مرا عاشق ترین ناز تمنا میکنی

بوی گندم، لهجه ی پروانه ها گلواژه ی پروازرا

دلفریب جاری بال پرستو های آواء میکنی

در طنین پرده ی ساز در لطیف شعر و آهنگ عشق را

می نوازی جلوه ی پاک خداوند و مسیحا میکنی

از سکوت در بی بهار دور، یاس عاشق دریاچه را

تازه از عطر نسیم دل گوارای هریوا میکنی

میگشایی از تنش صدها گره تلخ و اندوهبار درد

در نگاهش وسعت زیبای خورشید سحر وا میکنی

گریه هایش را به موج دلربای نغمه میخوانی به مهر

دامنش را گلشن رنگین یک صبح فریبا میکنی

***

ناز ستاره

از کوچه های سرد پریشان مگو برام
از گریه از شقاوت باران مگو برام
از خانه های تلخ ِ پر از دود و اشک و آه
از شاخه ی شکسته ی عریان مگو برام
از یاد های لذت  دریاچه، عطر نان
زیبایی تبسم و آرام  دلستان
از آفتابی سحر از سمت روشنی
از ماه، از ستاره بگو، جان  جان  جان
لبریز لحظه های خموشی ی غربتم
ابری و بی قرار، شکیبایی ی خزان
ای شر شر  ترنم رود، ای صدای مهر
ای هم نژاد چشمه و خورشید و آسمان
یک دانه یک نگین صمیمانه ی غرور
با بوسه ی به گردن و بر صورتم نشان
من از ترانه، زمزمه، آیینه از بهشت
گلریزم ای رهایی آبی بیکران
لحن پرنده، وسعت ابریشم بهار
ای یار با تو گشته تنم تا کران کران

Нодия Фазл – Олмон – Афғонистон

Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед
Telegram, Facebook, Instagram, YouTube

Акс, видео, хабарҳои ҷолибро фиристед: Viber, Whatsapp, IMO, Telegram +992 98-333-38-75


Шарҳ

Назари дигар доред? Нависед!

Leave a Reply

Ваш e-mail не будет опубликован. Обязательные поля помечены *