دهشت در افغانستان را به خاطر سینما تحمل کردم
دختر زیبا اندام و به چشم نمایان در برنامه «نوید» تلویزیون «سفینه» پیدا شد و خیلی زود به دل بینندگان نشست. او مجری هم زبان روسی و هم زبان تاجیکی است و گاهی در برنامههای فرهنگی مختلف هم ظاهر میشود
آهسته-آهسته بیننده اورا در فیلمها دید و باز دلبستگیاش بیشتر گردید، زیرا خانم تهمینه هم در تلویزیون و هم در سینما صادقانه، با مهر و محبت و صمیمیت فعالیت میکند. فیلم آخری که او در آن نقش اساسی را میبازید، «12 سال انتظاری» (کارگردان محیالدین مظفر) نام دارد. تهمینه در آن نقش دختر اذیت کشیده، اما با وجود مشکلات روزگار صبور و پرطاقت را آفرید. او با وجود آنکه روز خوش نمیبیند، برای پایدار ماندن خانواده اش تلاش میکند. هواداران زود خلاصه کردند، که سوژه این فیلم از روزگار خود تهمینه باید باشد، زیرا کسی این حالت را در خود احساس نکرده است، نمیتواند چنین صمیمی و حقیقی نقش آفرد
به زودی دور سوم آزمون «یگانه از دهگانه» در سایت ما پایان یافت و از میان ده هنرمند تئاتر و سینما خانم تهمینه رجب آوا برنده این آزمون گردید. فرصت خوبی فرا رسید تا با این خانم هنرمند جوان و خوشسلیقه صحبتی انجام بدهیم و اسرار زندگی شخصی و کاریش را سوال بکنیم و اینجا فشرده آن را منظور شما می نماییم
خانم تهمینه، شمارا بیننده سالهاست در تلویزیون میبیند و برد و یاخت ایجادتان را پیگیری میکند، اما در باره زندگی شخصی شما معلومات خیلی کم است. لطفاً برای خواننده ما دایر به حیات شخصیتان کمی حرف بزنید
من در دوشنبه تولد شده ام، مدرسه متوسطه شماره 82 همین شهررا ختم کردهام. بعد ختم مدرسه متوسطه به فکلته حقوق شعبه دانشکده روابط ملی و منطقه ایی مسکو در دوشنبه وارد شدم. با سبب آنکه دختر بزرگ و به چشم نمایان بودم، خواستگارهای زیاد داشتم. مادرم از ابتدا طرفدار تحصیل کردن من بودند، اما بعد ختم سال اول فکر ایشان تغییر کرد و خواستند مرا به شوهر بدهند. همان شب و روز عمویم برای پسرشان مرا خواستگاری کردند. با وجود آنکه من ضد بودم، مادرم: «در خانه خویش و تبار باشی، من آرامتر خواهم بود» گفته، مرا به پسر عمویم فاتحه کردند. خانواده عمویم قبل از جشن عروسی وعده انتقال من به دانشگاه ملی را داده، گفتند که تحصیلم را ادامه خواهم داد، اما متاسفانه بعدا نه زندگی شایسته شد و نه تحصیل… بعد که شوهر کردم، حاملهدار شدم و از سبب به درسها نرفتنم، مرا خارج کردند. زندگیم با وجود تلاشهای زیاد برار نمیگرفت، اما با سبب آنکه در میان ناموس اولاد و آبروی مادرم و عمویم میایستاد، به همه چیز طاقت میکردم. راستی، از جانب شوهرم مناسبت خوش ندیده، گاه خانه مادرم میآمدم، ولی او مرا نصیحت کرده بازپس میفرستاد. ناچار باز خانه شوهر میرفتم و روز خوش نمیدیدم، شلاق میخوردم… من کسی را گنهگار نمی کنم. به قول مردم ستاره ما راست نیامد
در عین جوانی خانهخراب شدید و بخت خودرا از دست دادید؟
وقتی پدرم از دنیا گذشتند و من بی تکیهگاه ماندم، شوهرم به من متکا نشد، عمویم هم از من رو گرداند. از همه وزنین برای من همین بود. میدانید، بازوی مرد برای زن چه قدر مهم است… همین طور من، زن حاملهدار از شوهرم جدا شدم. خالصانه میگویم، که در خراب شدن خانواده ام ذرهای گنهکار نیستم. مجبور شدم، که جدا شوم. مادرم همیشه ناراحت میشدند، که من بدبخت شدم، خودم نیز ابتدا خیلی اذیت کشیدم، اما بعد به خلاصهای آمدم، که بخت- این چیزی است که هر کس به طور خود آن را میفهمد و درک میکند. یکی شوهر ندارد و بدبخت است، کسی از بیفرزندی مینالد، کسی کار ندارد… وقتی جنبیدن طفل را در بطنم احساس نمودم، درک کردم، که خوشبخت ترین زن هستم، زیرا با وجود از جانب شوهر مهربانی ندیدن، خدا به من فرزند داده است. مادر بودن در حقیقت بزرگترین سعادت است. وقتی کسی برایت میدود و با تو بازی میکند و میگوید: «مادرجان، من گرسنه شدم، به من خوراک دهید» این نهایت خوشبختیست. تو احساس میکنی، که هنوز ضرور هستی
امروز با شوهرسابقتان و عموتان چه مناسبت دارید؟
خوشبختانه، ما الَکَی صلح کردیم. عمویم مرا به خانهشان دعوت کردند. با شوهرم هم مناسبت خویش و تباری داریم، «دختر عمویم»، «پسر عمویم»، گویا چیزی نبود. ما فرزند مشترک داریم و باید او چون پدر در تربیت کودکش شرکت ورزد.
برای خوشبخت شدن انسان مراحلی را باید طی بکند. شما، اگر از شوهرتان جدا نمیشدید، کار و آینده،… شاید امروز این همه نبود؟
احتمال، اما به خاطر این چیز خانهویرانی فکر غلط است. من بعد جداشوی اولین کاری که کردم، مدارکم را به بخش غیرحضوری دانشکده مالیات تحویل داردم. برای چه غیرحضوری؟ به آن خاطر، که الَکَی من طفل داشتم و این مسئولیت بود و باید کار میکردم. به صفت حقوقشناس در چند شرکت کار کردم و همان سالی که تلویزیون «سفینه» تأسیس یافت، از طریق دوست مادرم- خاله مهری به شعبه حقوق تلویزیون به عنوان یاور حقوقشناس به کار گذشتم
عجیب است، چطور حقوقشناس یکدفعه مجری “نوید” شد؟
تصادف. یک روز در شعبه خودمان مینشستم، که خانم نصیبه غلامآوا وارد اتاق ما شدند و با زبان روسی سلام و علیک کردند. من که ایشان را میشناختم، از جا بلند شدم و گفتم «نصیبه خانم سلام. من شمارا میشناسم. مخلصتان هستم» و باز گپهای دیگر. ایشان بعد سلام گفتند، که چنین دختر زیبا، داننده خوب زبان روسی، در این شعبه چه کار میکنی، جای تو اتر (پشخ مستقیم در تلویزیون) است. من اول ترسیده رد کردم، اما ایشان خود از مدیر اجازت پرسیدند و با من دو هفته در استدیو اخبار تمرین کرده از حقوقشناس مجری ساختند. طول این دو هفته مشکلات این کاررا آموختم و یکباره به اتر پخش مستقیم برآمدم. شکر، که برنامه بی مشکلی و بی هیچ اشتباه گذشت. همین طور، امسال 12 سال است، که من مجری برنامه «نوید» هستم.
در برابر این، بازیگر بامهارت سینما نیز هستید. مگر قالب برنامه «نوید» برای شما تنگی کرد، که به سینما رو آوردید؟
این هم تصادفاً. کارگردان «تاجیکفیلم» مرا از طریق تلویزیون دیده، به نمایش اولیه دعوت کردند. ما سه نفر از تلویزیون رفتیم و من قبول شدم. همین طور، بار اول در فیلم «امید آخرین» نقش دومدرجه را آفریدم و راه من به عالم سینما باز شد. قریب در فیلمهای همه کارگردانهای بامهارت نقش آفریدم.
شما در فیلمهای افغانی نقشهای مؤثر آفریدهاید. بگویید، که چه طور به سینمای افغان راه یافتید؟
سال 2008 در فستیوال سینمایی «دیدار»، کارگردان اسد سکندر فیلم «پگاه» خودرا پیشنهاد کرد. همان سال فیلم «امید آخرین» نیز پیشنهاد شده بود. اسد سکندر بازی مرا دیده، از عبدالحی ذاکراف مرا سراغ میکند. من با اسد سکندر ملاقات کردم و او مرا برای نقشآفری در فیلم «مدرسه» دعوت کرد. برای نوارگیری به افغانستان باید میرفتیم. این بسیار خطرناک بود. شرایط افغانستان را شما میدانید. با وجود این، من توکل کرده رفتم. 20 روز در هرات به ثبت فیلم مشغول شدیم. طول به نوارگیری فیلم دو بار ترکش رخ داد. یک بار در نزد مهمانخانهای، که ما میایستادیم. این دهشت را با سخن گفته نمیشود
فیلم دیگری، که در آن نقش بازیدهاید، «زن پنجم» است، که به شما جایزه بینالمللی آورد. در باره این فیلم چند جمله بگویید؟
کارگردان این فیلم صدیق عابدی است. او وقتی «مدرسه»را تماشا میکند، از از «تاجیک فیلم» سراغ مرا می گیرد. توکل کردم و رفتم.
و احتمال در نوارگیری این فیلم هم جانتان در خطر بود؟
بلی، قریب بود، که به دست گروه تروریستی بیفتیم. کارمندان امنیت به کارگردان اطلاع دادند، که تا غروب آفتاب نوارگیری را قطع کنید، زیرا گروههای سلاحدار از کوهها میفرایند و ما امنیت شمارا تأمین کرده نمیتوانیم، اما برای کارگردان ما محض صحنه غروب آفتاب لازم بود. نواربرداری را نو تمام کرده بودیم، که صدای تیر به فلک پیچید. کارمندان امنیت مارا به ماشینها نشانیدند و فرار کردیم. من از درون ماشین به قفا نگریسته سیمای بعضی آنهارا دیدم. چشمان کلان-کلان، ریش و دستار آنها هنوز از یادم نرفته است… خوشبختانه فیلم موفق شد و به من سال 2013 جایزه بهترین نقش زنانه را در فستیوال سینمایی گوئا آورد
شما سالهاست در تلویزیون کار میکنید، همچنین برنامههای فرهنگی زیاد راوی هستید. چرا یک برنامه مستقل تحلیلی یا نمایشی (شائو) راهندازی نمیکنید؟
چند سال شد، که نیت ساختن برنامه «زن و حقوق»را دارم، زیرا زنان ما از سبب ندانستن حقوق های خود اذیت میکشند. متأسفانه، دستم نمیرسد، زیرا این کار مسئولیت زیاد دارد.
تهمینه رجب آوارا بدون تلویزیون می توانید تصور بکنید؟
زندگی بدون تلویزیون؟ این چیز یک روز نه، یک روز فرا میرسد. مثلاً، من باید باز فرزند تولد کنم، تا اورا به پا راست میکنم، که دو سه سال میگذرد. نقشههای دیگر نیز دارم، بنابر این، یک مدت باید از تلویزیون بروم، اما حالا نه
در پایان برنده شدن شمارا در آزمون «یگانه از دهگانه» تبریک میگویم
تشکر به شما به خاطر آزمون یگانه از دهگانه
مصاحب عادل ناظر
Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед Telegram, Facebook, Instagram, YouTube
Шарҳ