دلشاده فرهاد زاد — سمرقند

پس ديوار خيال

پس ديوار بلند غرور

هر شب

دلي به آسمان چشم اميد مي‌دوزد

در سينه تيره و اميدبخش شب

ماه و ستاره نوميد مي‌سوزد

كه فردا صبح با سوزن خورشيد

چشم اختران مي‌دوزد و لب ماه

غفلت خورشيد و استو عجز دو گواه

و مست و خوشوقت

غافل و خوشبخت در كوچه مي‌رود

پگاه

تنها و

تنها آرزو

كه شعر آهم را

آهنگ آرماني مي‌دهد

سقاخانة سياهم را

غم سفيد پاي مي‌نهد

همي

به مضراب گنگ رازها

زخم‌هايم را زخمه مي‌زند

دمي كه در تار آسمان

تار غم‌آويز مي‌تند

داني، غم ‌آب مي‌چكد

از پرده سَهاب

با هاي هاي و ناله باران همچو دُرّ

هر روز

پس ديوار بلند غرور

***

بارٍ ابرهاي سپيد

تصويرهايي ز پشت شيشه‌ها

به كجاها

به كجاها كنندم آوا

من از سكوت خويش، از سكوت خانه‌ها

و از فشار و سنگيني كرانه‌ها

چو خسته ماهي برون ز آب‌ها

ميان سنگ گشته‌ام.

دويده بهر آب، براي مژده نجات

و تا خطوط آخرين ميان ما

در اين حدود

جهان تنگ گشته‌ام.

چو ابر آذري سفيد در بر خيال تو

پريده پُر ز خواهش

چون ابر اشك‌بار تيره فضا

اسير رنگ گشته‌ام

Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед
Telegram, Facebook, Instagram, YouTube

Акс, видео, хабарҳои ҷолибро фиристед: Viber, Whatsapp, IMO, Telegram +992 98-333-38-75


Шарҳ

Назари дигар доред? Нависед!

Leave a Reply

Ваш e-mail не будет опубликован. Обязательные поля помечены *