فروغ کریمی- هلند- افغانستان

جاده آرزو

پدر پيرم اندوهایش را هيچ گاهی نگریسته است
پدر پيرم استعداد عجيبی دارد
در برگردانی اندوه به خشم
پدر پيرم خشمش را خيلی دير در می يابد
و از ميوه های پوسيده قهر
خسته های ملامتی را يکه يکه نگه می دارد

 حافظه من جنگليست سر زده از احساس تقصير
و من هيچ گاه به اندازه کافی خوب نبوده ام
پدر پيرم تصويرش را در آيينه معلم مکتبش می بيند
که هر روز يک «مشت پس گردنی» هديه اش می کرد
و به ريخت و قامتش،
زبان و آيينش،
و قوم و قريه اش می خنديد
و به پدرش لعنت می فرستاد
و بعد روی تخته سياه می نوشت:
» جور استاد، به ز مهر پدر»
و پدرم در اوج لرزه ترس،
فرو خوردن خشمش را هيچ حس نمی کرد.
پدر پيرم انديشيدن را دوست ندارد
حرف زدن را دوست ندارد
و گريستن را خلاف مردانگی می داند
پدر پيرم هيچ گاهی اعتراف نخواهد کرد که می ترسد
حتا وقتی که معلمش را به خواب می بيند
ترسش را به خشم تبديل می کند
و به جنگل حافظه من لرزه می اندازد
تا من برای ناتمامی هايم گريه کنم.
پدر پيرم بی آرمان نيست
بی رويا نيست
من امتداد آرمان هايش هستم
پدر پيرم آن قدر خواب طلايی اندوخته است
که من نيرومندی شانه هايم را بايد جار بزنم
جار بزنم
و جار بزنم
و به آن باور کنم.
پدر پيرم زنانه گی مرا انکار می کند
و مرا زنی می شناسد «مردانه»
فضيلتی در من،
که من بايد به آن فخر کنم
پدر پيرم به آن فخر می کند
و مادرم به آن فخر می کند
از مادرم گفتم…
بگذار بگريم
در دامان بی کران ناتمامی هايم.
دلم به شانه های کودکم می سوزد.

Фурӯғи Каримӣ – Голландия – Афғонистон

Pressa.tj Бохабар аз гапи ҷаҳон бош!
Моро пайгири намоед
Telegram, Facebook, Instagram, YouTube

Акс, видео, хабарҳои ҷолибро фиристед: Viber, Whatsapp, IMO, Telegram +992 98-333-38-75


Шарҳ

Назари дигар доред? Нависед!

Leave a Reply

Ваш e-mail не будет опубликован. Обязательные поля помечены *